خاطره تو هر روز در خاطرمه...

سلام عزیزم...

بابت تاخیر ازت عذر میخوام...باز نشد سر وقت بنویسم...    اخم                    

امیدوارم ... عزیز بنده رو عفو بفرمایند...

باز با کوله باری از دلتنگی و البته ذوق و شوق نوشتن از تو ،اومدم سراغ وبلاگمون...

دلم خیلی برای نوشتن برات تنگ شده بود چه برسه به خودت...لبخند

دیروز که اتفاقی دیدمت یه کم آروم شدم ولی الان دوباره بی قراری میکنه دلم ،بی قراری از نوع فرادوست داشتنی (اصطلاح جدید خودمه نسبت به عشقم)

بریم سراغ خاطره یه روز قشنگ دیگه...یه روزی که بودن تو در اون روز باعث قشنگیش شده...

طبق قرارمون بازهم دیدارمون به دلایل مختلف عقب افتاده بود و این عقب افتادن حاصلی جز دلتنگی و ذوق بیشتر نداشت...

نیم ساعت زودتر ازساعت مقرر منتظرتون نشسته بودم...

قرار بود برای اولین بار با...خرید کنیم و چقدر من ذوق داشتم اون روز...خندهبوسه

از دیشبش که با کمال مهربونی و محبت اجازه خرید رو دادید تو دلم حسابی خوشحال شده بودم و برای رسیدن زمان دیدن ... وخرید لحظه شماری میکردم...

اینقدر غرق در افکار مختلف نسبت به تو بودم که اصلا متوجه گذشت زمان نبودم و حتی یه لحظه به خودم اومدم و دیدم ای وای خوراکی نخریدم...

وقتی زنگ زدی به خودم گفتم ببین اصلا حواست نیست این همه زود اومدی آخرش نتونستی رسیدن عشقتو به محل قرار ببینی و منتظرش گذاشتی...

از مغازه تا پارک رو باسرعت اومدم و دیدم مشغول تلفنی و من حتی به مخاطب پشت خط هم حسودیم شد چون زودتر از من باهات حرف زده بود...چشمک

اومدم کنارت و باز تو دلم خداروشکر کردم از اینکه خدا یه بار دیگه لیاقت داد که کنار وجود نازنیت بایستم و باهات قدم بزنم...

وداستان قشنگ من و چشمات... که تو همون نگاه اول همه عاشقانه هامو از چشمای خودم به چشمای تو منتقل کردم...

لحظات نشستن کنار تو و حرف زدن با تو لحظات قشنگیه که هرچقدر تکرار میشه دوست داشتنی تر و خواستنی تر میشه...

درست مثل خودت که هر بار که می بینمت از دفعه قبل دوست داشتنی تر ومهربون تر و... میشی...بوسه

وقتی شروع به حرف زدن کردیم من خودمو زمینی نمی دیدم و از شدت ذوق و شوق بال در آورده بودم انگار...

شنیدن صدات،نگاه به چشمات و حس کردن وجود نازت از ته دل بهم انرژی وصف نشدنی میده...

که گاهی این اوقات این انرژی تبدیل به بغضی دوست داشتنی تو گلوم میشه که مواظبش نباشم زود میترکه...لبخند

نوبت به دریافت هدیه مهربونی تو بود...بوسه

وباز هم با یه لباس خوشگل و یه انتخاب خوش سلیقه منو شرمنده کردی و چقدر ذوقم بیشتر شد وقتی شنیدم این لباس رو خودت یه بار تنت کردی...

نمیدونی چقدر به اون لباس حسودیم شد اون لحظه، ولی باعث شد خیلی خیلی دوستش داشته باشم چون بوی تن تو رو میده و این بو بوی بهشت زمینیه...

بعد از اینکه اون لباس رو روی چشمام گذاشتم و ...بوسهگریهلبخند

رفتیم سرغ خوراکی ها...

وطبق معمول شونصدتا من میخوردم یکی تو...

فکر نکنی سرمو گول می مالی و هی خوراکی هارو میذاری دهن من من متوجه نمیشما...

چون از دست تو خوراکی خوردن دوست دارم هیچی نمیگم...چشمک

بعد از خوردن خوراکی ها و حرف های قشنگی که باهم زدیم نوبت خرید برای... م رسید...

توی فروشگاه و قتی دوتا لباس قشنگ و در اوج خوش سلیقگی رو انتخاب کردی من خیلی ذوق کردم...

وقتی رفتی برای اندازه زدن لباس ها،من تو ذهنم داشتم مجسم میکردم که چه قدر خوشگلتر میشی با اون لباس ها و چقدر بهت میاد...

تو همین افکار بودم که صدام زدی...چشمکخنده

بعد از خرید و اتفاقات قشنگ و شیطنت های بنده به سمت خروجی حرکت کردیم...

خوردن یه معجون خوشمزه در کنار ...م هم از برنامه های اون روزمون بود ...

معجون عشق تو خوشمزه تر از همه معجون های دنیاست عزیزم... و من مزه این معجون رو میدونم فقط...گرمایی لذت بخش داره

خورشید داشت غروب می کرد و این یعنی زمان جداشن از تو و من چه قدر از این لحظه بدم میاد...گریه

سوار ماشین شدیم و تو رفتی واین رفتن دل منو همراه خودت کشوند...

دوباره باید آرومش کنم با وعده دادن در مورد دیدار بعدی باتو...

از دلم خبر داری که جدیدا چقدر زود بی تابی وبی قراری میکنه...

دقیقا مثل الان .مثل دیروز و قطعا مثل فردا و فرداها...

امیدوارم زود زود ببینمت ...زود زود دیدارهامون ابدی بشه...اخملبخند

قصه قشنگ من و تو قصه ایه که روز به روز سخت تر ولی عاشقانه تر میشه و این عاشقانه هارو با تمام وجودم دوست دارم چون تو رو با تمام وجودم دوست دارم...

زیباترین بهانه زندگی من...

قلبم را با کوله باری از دلتنگی و البته امید وعشق تقدیم حضور پاکت می کنم...

سینه ام را جایگاه ابدی عاشقانه ها و درد دل های صبورانه ات می کنم...

چشمانم را وقف دیدن چهره زیبایت می کنم...

دستانم را به صوی محبت و مهر ابدی تو دراز میکنم...

پاهایم را در راه رسیدن به وصل تو استوار میکنم ...

و سانجامجانم را نثار حضور پرمهرت در قلبم میکنم...

دنیای من...

روشنی شب های تارم از گردش گل لبخند بر لبان تو به وجود می آید...

دلخوشی بی قراری هایم از ضرباهنگ تنفس تو پدید می آید...

و آرامش روح و جسمم بسته به سلامتی و آرامش توست...

تویی که زیباترین واژه ها در کنار اسم قشنگت به زانو در میایند و همه عشق و عاشقی دنیا، در برابر تو کم می آورند...

عشق ابدی من...

برایت دنیایی میخواهم سراشر عشق و شور وسرور

دنیایی لبالب محبت و لبخند و امید...

دنیایی پر از آرزوهای شیرین و برآورده شده...

وعاقبتی مملوء از خیر و رحمت و برکت...

ایام به کامت شیرین باد و تلخی روزگار از وجود نازنیت دور باد...

تک ستاره قلبم تا ابد دوستت دارم...بوسه

 

 

[ پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 15:57 ] [ ... ]
[ ]

من و دلی که برای تو تنگه...

من و دلی که برای تو تنگه

دنیا برام  با عشق تو قشنگه

وقتی که از تو دور باشم می دونی

حتی پای ثانیه ها می لنگه...

 

×××××

وقتی تو باشی  دل من آرومه

وقتی که نیستی  بغض، تو گلومه

وقتی دلم تنگ میشه مثل حالا

عکس قشنگت باز رو به رومه...

 

×××××

عشقت تو قلب من زده جوونه

تیر نگاهم(نگام)سمت چشات روونه

وقتی که از دور تو رو من می بینم

لبهای من اسم تو رو میخونه...

 

×××××

من دوست دارم دور سرت بگردم

بیام پیشت هیچ وقت برنگردم

اگر یه روز غصه منو مریض کرد

خوب می دونی تویی دوای دردم...

 

×××××

دنیا برام آرومه وقتی هستی

تو بهترین جای دلم نشستی

دوستت دارم دوستت دارم  عزیزم

تو نازنترین معشوق دنیا هستی

 

×××××

چشمای تو رنگ زلالی داره

قشنگی از سر تا به پات می باره

به هیچ کسی کار ندارم چی میگه

دنیا قشنگ تر از شما نداره...

 

×××××

 

 

محبتت زیاد ،قد دریاست

 

شرم و حیا توصورتت چه زیباست

 

متانت و نجابتت زبانزد

 

توصورتت یه عکس ماه پیداست

 

 

×××××

 

صدای تو قشنگتر از هر نوا

 

مهربونی از صورت تو پیدا

 

وقتی بی اختیار میای به یادم

 

شادی و عشقتو میخوام از خدا

 

 

 

×××××

 

عزیزکم این شعرها خیلی کمه

 

هرچقدر از تو بنویسم باز کمه

 

اینقده از عشق تو من حرف دارم

 

یه گونی مطلب بزارم باز کمه

 

×××××

 گفتم گونی یاد خودت افتادی

بهترین هدیه رو به من  تو دادی

یه روز میاد که عاقبت می بینی

یواشکی توی گونی افتادی...لبخند 

 

 

 

[ دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 21:11 ] [ ... ]
[ ]

سلام عزیزکم...

دلم تنگ شده بود...

دلم خیلی خیلی تنگ شده بود

دلم برای نوشتن برات هم خیلی تنگ شده بود...

قبل از هر چیز طبق معمول خداروشکر...

خداروشکر که عشقت تو دلمه و می تونم بیام برات بنویسم و حتی میتونم تو گوشت زمزمه کنم و امیدوارم بتونم حتی بهت ثابتش بکنم که

چقدر دوستت دارممم...لبخند

شنبه ای که گذشت را تعریف کنید:

شنبه ای که گذشت طبق معمول از صبحش بی قراری هام شروع شده بود شاید هم از دیشبش شاید هم از دیشب تر هاشلبخند

تو میدون منتظرت نشسته بودم که اومدی و البته این بار حواسم به گوشی بود و نتونستم اول من ببینمت اما وقتی رسیدی بوی عطر تنت

مشامم رو پر کرد و من چه قدر حس قشنگی داشتم...

کنار هم قدم زدیم  به سمت محل قرار همیشگی که هنوز اسمشو انتخاب نکردیم...

البته من همین الان اسمشو میزارم بوستان خاطره ها اگر خوشت اومد همین اسم باشه ...

خاطره ها به خاطر همه خاطره های قشنگ و نابی که با هم اونجا داشتیم و تکرار هم نخواهند شد چون باید جاشون رو به خاطره های قشنگ تر بدن...

وقتی نشستیم کنار هم من باز هم به چشمات نگاه کردم و تو دلم گفتم: چقدر دوست داشتنی تر از قبل شده این چشمها...

چشمهایی که دیشبش همراه با چشمای خودم پا به پا اومده بود، پر از اشک شوق و پر از دلتنگی...

 

 

 

 

 

 

[ سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:, ] [ 19:19 ] [ ... ]
[ ]

تقدیم با عشق...

سال نو پیشاپیش مبارک عزیزم...

برات یه دنیا آرزوهای خوب و دعاهای قشنگ می کنم تو فقط از ته دل بگو آمین...

منم میگم آمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــینلبخندبوسه

 

هرچی آرزوی خوبه مال تو........

 

ازت ممنونم عزیزم...

بابت وجود مهربونت...

بابت صفای وجودت...

بابت یکرنگی و محبتت...

بابت عشق و صمیمیتت...

بابت همه چی...

خیلی خیلی خیلی دوستت دارم...

 

 

[ دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, ] [ 18:30 ] [ ... ]
[ ]

من...تو...آسمون...

سلام

قبل از این که بیای روی نیمکت نشسته بودم و زل زده بودم به آسمون...

چقدر آسمون امروز قشنگتر از همیشه بود...

وقتی ماشین ها رد می شدن برای لحظه ای بهشون خیره می شدم تا ببینم اومدی یا نه،بعدش دوباره به آسمون نگاه می کردم...

حتی گل های قشنگ وسط میدون هم نتونستن منو از نگاه کردن به آسمون منع کنن چون با وجود تماشای گلها باز نگاهم میرفت سمت آسمون...لبخند

نیم ساعت منتظر شدم...

همون انتظار شیرین و لذت بخشی که خودت می دونی...

تو ذهنم داشتم باهات حرف میزدم که رسیدی...

البته من رفته بودم وسایل شیطنت رو فراهم کنم برای همین لحظه رسیدنت رو ندیدم...خجالتیلبخند

وقتی نگاهم افتاد تو نگاهت با خودم گفتم...لبخند

خداروشکر...

خدارو شکر که دیدمت و تو دلم گفتم چقدردوستت دارم. کاش  تو هم می دونستی چقدر دوستت دارمبوسه

البته می دونی ها، ولی کاش میشد بهت ثابت کنم چقدر دوستت دارم ولی چه طوری؟خودمم نمی دونم هنوز...

...من امروز اومدم کنارت و با هم قدم زدیم چقدر زیباتر و دوست داشتنی تر از همیشه بودی...

بی نظیر ترین ...دنیابوسه

وقتی کنارم نشستی و باهام حرف زدی وقتی بهم با دستای قشنگت خوراکی دادی و وقتی تو چشمام زل میزدی و لبخند میزدی دلم رو با خودت تا آسمون می کشیدی

همون آسمونی که قبل از دیدار زل زده بودم بهش...

وقتی کادوهاتو بهم دادای خیلی خوشحال شدم می دونی چرا...؟

چون باز هم یه نشونه قشنگ و دوست داشتنی از ...م همراه خودم دارم به اضافه همه نشونه های قبلی که همیشه همراهم بوده و هست...

اثر دستای مهربونت رو خیلی دوست دارم و روزی نیست که به جای انگشتای قشنگت روی کادوها بوسه نزنم...

انگشتای ظریف و مهربونی که با هزاران هزار بوسه نمیشه حق لطافتش رو ادا کرد چه برسه به اینکه ساعت ها  هم برای درست کردن وسایل هنری و کادوی من زحمت کشیده باشه...بوسهبوسه

من این هدایا رو لحظه ای از خودم دورنخواهم کرد و همیشه بانگاه کردن به اونا یه حس خوبی بهم دست میده...

نمی دونم چرا امروز اینقدر زود گذشت...

وقتی داشتیم با هم حرف می زدیم  من بیشتر از اینکه به حرفای تو توجه کنم به صورتت زل زده بودم و داشتم با چشمات حرف می زدم...

خوشحالم که صاحب این چشمای قشنگ مهمون دائمیه قلب منه...

وقتی سوغاتی هاتو دادم و خوشحالیتو دیدم خیلی ذوق کردم  چون خودت می دونی که این کادوها و سووغاتی ها بهونه است برای لبخند وگرنه به یاد تو باودن که ارزشش مادی نیست که بخواد با کادو و سوغاتی جبران بشه...

به یادتوبودن یعنی ضربان قلبت صدات بزنه  و قلب من چقدر خوب صدات میزنه...لبخند

چقدر تند صدات میزنه وقتی کنارت نشستم و چه قدر با شوق میزنه وقتی باهام حرف میزنی...

قلبمو میگفتم...

قلبی که خونه ابدی توئه و واقعا هم عجب صاحب خونه خوبی پیدا کرده...

خوب و دوست داشتنی و زیبا و....................................................بوسهبوسهبوسه

هزاران هزار کلمه عاشقانه هم در وصفت بگم باز کمه...

وقتی میخواستم شیطنت کنم و تو می ترسیدی و حتی یه بار هم یه جیغ کوچولو زدی با خودم گفتم و عهد کردم

هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت نذارم خم به ابروهات بیاد چه برسه به اینکه بترسی چه شوخی و چه زبونم لال جدی...

...من

امروز هم زود گذشت...خوراکی هامونم زود تموم شد و حتی قدم زدنمون هم زودتر از همیشه تموم شد...

موقعی که سوار ماشین شدیم برای برگشت و وقتی پیاده شدیم من بازهم به آسمون زل میزدم و دنبالت میومدم...

حکمت این نگاه کردن به آسمون رو بلاخره تفسیر کردم...

تو بهترین و زیباترین نعمت خدایی که از آسمون برام فرستاده...لبخندبوسه

باید قدرتو بیشتر و بهتر بدونم...

باید عشقمو بیشتر و داغتر بهت ثابت کنم...

باید برای خوشبخت کردن و جلب رضایتت با کمک خدا بیشتر و جدی تر تلاش کنم...

و مطمئنم که می تونم...

یعنی خدا و خودت کمکم کی کنیدئ که بتونم...

لیاقت داشتن تو نصیب هر کسی نمیشده پس حالا که خدا این نعمت  زیبا ودوست داشتنیشو بهم داداه باید حواسمو خوب جمع کنم...

امروز گذشت با همه لبخندها،دلتنگی ها،انتظارها،شیطنت ها و...

و من امیدوارتر از قبل دلم رو به امید روزی که دستای مهربونت رو در دستام بگیرم  آروم می کنم....

دلی که تنگ شد بلافاصله بعد از اینکه پیچیدی توی کوچه و برای آخرین بار دیدمت...

مثل همیشه ازت ممنونم عزیزم...بوسه

تک ستاره قلب کوچیک من...

برات به پهنای جهان هستی و به بلندای آسمان ها آرزوی موفقیت و سلامتی و شادی دارم...

درسال جدید که درپیش رو داریم از خدا برات طول عمر،سلامتی وشادی و موفقیت روز افزون میخوام...

امیدوارم همیشه سایه مهربون رحمت و نعمتهای بی پایان خدا روی سرت باشه ودلت از همه غصه و غم ها دور باشه...

سال آینده رو برات سالی پر از لبخند عاشقانه و شادی ناب آرزو می کنم...

دوستت دارم عزیزم....بوسهلبخندچشمکبوسه

 

 

 

[ یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, ] [ 20:37 ] [ ... ]
[ ]

قصه یک روز بارونی...

سلام...م

هنوز داره بارون میاد...

وقتی بارون میاد حس قشنگی دارم درست مثل وقتی که دارم از تو یا برای تو می نویسم...

بعضی وقتها بدجوری وجودم فریادت میزنه و امروز هم از اون روزا بود..

هوا ابری و آسمون هم دلش  مثل دل من گرفته بود...

دم دمای ظهر که شروع به باریدن کرد و من خداروشکر کردم به خاطر این بارون قشنگ یه حسی تو وجودم گفت امروز می بینیش...

و دفترچه بهونه ای شد برای دیدنت...

وقتی در خونتون رو زدم حس قشنگی داشتم...

حس عجیبی و دوست داشتنی...

حاضرم ساعت ها زیر بارون و پشت در بمونم به شرطی که فقط حتی برای یک لحظه صورت زیبا و لبخند دلنشین عشقمو ببینم...

باید جای من باشی تا بچشی این لذت عجیب و خواستنی رو...

وقتی درو باز کردی و مثل همیشه لبخد رو لبای نازت بود دلم دوباره پرکشید طرفت وحیف که زود تموم شد...

تموم شد ولی لذت اون حس قشنگ رو هنوز هم با وجودی که دوساعت از دیدارمون گذشته تو وجودم دارم...

خوشحالم که امروز دیدمت...

خوشحالم که بازهم خدا همراه نعمت قشنگش یعنی بارون نعمتت قشنگترش یعنی تو رو امروز بهم هدیه داد...

زیر بارون با هم چند تا دعا کردیم...

ان شا الله خود خدا مثل همیشه بهمون لطف کنه ودعاهامون رو مستجاب کنه...

دعاهای من....

خدایا...

بهترین تقدیر ها رو برای ...من رقم بزن...

بهترین آرزوهاشو بر اورده کن...

بهش همیشه سلامتی همراه با موفقیت وشادکامی بده...

مشکلات وسختی ها و ناراحتی ها رو ازش دور کن...

هیچ وقت غم وغصه به دلش راه نده...

...منو خوشبخت ترین...روی زمین قرار بده...

در همه مراحل زندگی،چه درس و دانشگاهچه کلاس های هنری و قرآن و...بیشتر از قبل کمکش کن تا به بالاترین درجات برسه...

منم برای خودم هیچی نمیخوام...

فقط وفقط ...مو به من برسون...

دعاهای تو...

خدایا بهترین تقدیرهارو برامون رقم بزن...

خدایا میشه من و...رو زودتر به هم برسونی آخه دوربودن ازش خیلی سخته خیلی سخت...

خدایا آرزوی من  اینه که ...همیشه سالم وشاد وموفق باشه پس همیشه هواشو داشته باش...

یه آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین بزرگ به دعاهای قشنگ من و تو...لبخند

 

من میدونم که خدا دعاهامونو مستجاب می کنه...

ازت ممنونم عزیزم...

دوستت دارمبوسه

 

 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, ] [ 17:56 ] [ ... ]
[ ]

روز بارانی و یادتو ...

[ چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, ] [ 14:55 ] [ ... ]
[ ]

من خوشبختم ...

خـــوشبختی يعنـــي :

واسه كسي كه برات مــهمه ،

مهم بــــاشی !

همــین !

 


داشــــتن یکـــی کـــه
دوستـــش داشـــــــته باشی و
بدونـــی
اونـــم بیشتـــر از جـــونش دوستـــت داره
اوج خوشــــــــبختیه ...لبخند

 

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 18:4 ] [ ... ]
[ ]

تنهایی من ...

روز سه شنبه ساعت 5  پیام دادی که راه افتادید ...

از همون احظه دلتنگی من بیشتر شد و بغض  و اشک هام شروع شد ...

نمیدونم چرا ...

دست خودم نبود ...

کلاس رو پیچوندم و رفتم تو اتاقمون ...

به تابلویی که گنبد امام رضا بود خیره شدم و شروع کردم به حرف زدن ...

بغض و اشک و دردودل ...

که چرا به ما نگاه نمیکنن ...

تاکی باید این سختی هارو تحمل کرد ...

نکنه خدا نمیخواد که من و تو با هم باشیم که انقدر این جدایی طولانی شده ...

و ...

من حرفامو زدم و با خودم عهد بستم ...

بهشون گفتم که با تمام وجود دوستت دارم و بعداز این سه روز فهمیدم واقعا وابسته ات شدم ...

اگر هم از مشهد برگردی و بابا راضی نباشه تا آخر عمر تنها میمونم و با وجود تو تو قلبم زندگی میکنم ...

و ...

و اون روز خیلی حرفا بین من و امام رضا زده شد ...

واما من بازهم صبر میکنم و امید دارم که

که خدا هوامونو داره عزیزم  ...

چون اگر اینطور نبود هیچوقت لحظات خوبی رو برامون رقم نمی زد ...

 

                                                                                                                    دوستتون دارم ... لبخند

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:40 ] [ ... ]
[ ]

پیچوندن بقیه ...

فرم های ر یه بهونه شد برای دیدن ...

اون روز صبح حال خوبی نداشتم و کسل بودم ...

صبحانه نخورده راه افتادم به سمت ک و فرم ها رو برداشتم و رفتم برم که ...مو ببینم

تو کوچه قدم میزدم و منتظر ... بودم

که تشریف آوردن ...

با لبخند قشنگ و همیشگی ...

آخ که چقدر لبخنداشو دوست دارم ....لبخند

فرم هارو تحویل دادم که ... از چشمام ناراحتی رو خوند ...

قول گرفت دیده ناراحت نباشم ...

با هم رفتیم تو ا ..

دوباری هم اونجا دیدمش اما بازم کم بود ...

از ا... اومدم بیرون و از گرسنگی به سمت فلافلی رفتم که ... زنگ زد و

منم به پیراشکی دعوتش کردم و ... هم که مثل همیشه مهربونه و اون روز هم ناراحتی منو دیده بود قبول کرد و مجبور شد بقیه رو بپیچونه ...لبخند

مشغول صحبت شدیم در مورد موضوعی که باعث ناراحتی ماست ...

ولی مهم اینه که ما تصمیممون رو گرفتیم ...

اون روز ...م یه کاری کرد که من با خودم عهد کردم بعدا باهاش حساب کنم ...

بعد از خوردن پیراشکی و شیطنت های ...ملبخند

از هم خداحافظی کردیم ومن به سختی ازش جدا شدم ...

 

 

دلم تنگ شد ............ اخملبخند

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:22 ] [ ... ]
[ ]

تجربه دوباره یه حس قشنگ ...

انقدر روز شنبه رو دوست داشتم که یکشنبه خیلی دلتنگ شده بودم 

و شبش با خودم گفتم تا نرفته مشهد قرار بزارم و یه بار دیگه ببینمش ...

ثبت کتابا بهونه خوبیه لبخند

در نتیجه قرار شد س 1 دوشنبه همدیگرو ببینیم و من ثبت رو به ... عزیزم یار بدم

س 1و ربع بود که ...م اومد

با لبخند همیشگی لبخند

انقدر پیش هم بودن برامون با ارزشه که ثبت کتابا بی ارزش شد و رفتیم سراغ ناهار ...

یه قاشق ...م

یه قاشق من ...لبخند

بعد از ناهار گوشی من زنگ خورد و تجبه دوباره اون حس قشنگ رو برام ایجاد کرد  ...لبخنداخم

همون وقتی که سرت روی پام بود ...

وای کاش محرم بودیم و بهت میگفتم وقتی سرت رو میزاری روی پام انگار ...

بیخیال ...

راستی از وقتی عطرت رو زدم بودنت رو کنارم بیشتر حس میکنم ...

کاشکی زودتر بودنت کنارم ابدی بشه تا اینکه خیال باشه ...اخملبخند

                                                                                              دوستت ذارم ...

 

 

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:8 ] [ ... ]
[ ]

روزی پر از لبخند ...

بعد از 29 روز دوری ودلتنگی و بدقولی من قرار شد

شنبه ساعت 2ونیم همدیگرو ببینیم که ... عزیزم با یه ناهار ساده تشریف بیارن ....لبخند

با کلی ذوق وشوق ساعت 2 از خونه راه افتادم به سمت جای همیشگی ...

ساعت 2و بیست دقیقه بود به خیال اینکه این دفعه دیگه زودتر میرسم ، تصمیم گرفتم خ گ رو پیاده برم و حرفهای اون روز رو مرور کنم لبخند

چه هوای دو نفره قشنگی بود که دلتنگی منو بیشتر میکرد ...

ساعت 2و نیم بود که ... عزیزم پیام داد کجایید ...

فهمیدم این دفعه هم ایشون زودتر رسیدن لبخند

نزدیکه جای قرار بودم که نگاهم رفت به سمت سر کوچه که عشقمو دیدم ...

عشقی که لبخند و مهربونیاشو با دنیا عوض نمیکنم ...

عشقی که بودنش تو قلبم ابدیه ...

عشقی که این چند روز دوری ازش خیلی سخت بود ...

خیلی سخت ...  اخملبخند

بعد از سلام و احوالپرسی و صحبت از همه چیز و همه جا وهمه کس و نگا های عاشقانه و پر از حرف ....

رفتیم سراغ خوراکی ها و کادوها ...

و اما کادو ها ...

کادوهای ولنتاینلبخند

کادوهایی که ساده بودنشون باعث قشنگ تر شدنشون شده بود ...

ممنون عزیزم ...

و اما خوراکی ها ...

خوراکی های اون روز شدن ناهار دو نفره ما ...

چقدر خوراکی گذاشتن تو دهن ...مو دوست دارم لبخند

الهی ...

............................... این قسمت به دلیل ناراحتی عشقم جای خالی میماندچشمک

ساعت 4 ونیم بود که تصمیم گرفتیم بریم ...

انقدر لحظات با تو بودن شیرین و قشنگه که از تو جدا شدن خیلی سخته ... اخم

لحظات با تو بودن انقدر زود میگذره که کلی حرفا و خوراکی هامون یادمون میره و اما برعکس لحظات بی تو بودن ...

بگذریم ...

حرف زدیم و پاستیل خوردیم و خندیدیم ...

مسیر قدم زدن دو نفرمون این سری طولانی تر شد شاید به خاطر اینکه دلتنگی این سری بیشتر از قبل بو د ...

شاید به خاطر اینکه نیاز به پیش هم بودن این سری خیلی بیشتر بود ... اخملبخند

داشتیم به سمت تاکسی میرفتیم که پیشنهاد دادم بریم ع ج ،آخه دوست داشتم بیشتر کنار ...م باشم و ناراحتی رو که باعثش بودم رو جبران کنم ...

رفتیم بالا . چقدر خوب شد که رفتیم لبخند

خیلی خوش گذشت ...

با ... آسانسور بازی و خندیدن و ترسیدن و حلقه انتخاب کردن و مانتو پسندیدن و ... گذشت

آسانسوری که برای بار آخر سوار شدیم برعکس قبلی ها غم توش بود ...

شاید بگی چرا غم ... 

به خاطر چشمای تو ومن ...

چشمایی که لحظات آخر برعکس قبلی ها که توش شیطنت داد می زد این بار ...   اخم

بیخیال ...

سوار تاکسی شدیم و به سمت خونه راه افتادیم ...

مثل سری قبل نرسیده به کوچه خودمون پیاده شدیم و چند تا کوچه پیاده اومدیم ...

من میرفتم و ...م به دنبال من لبخند

آقا شما خجالت نمیکشی دنبال دختر مردم راه میافتید ...چشمکلبخند

برعکس سری قبل این بار چون مشغول صحبت با ... بودم نفهمیدم کی رسیدم خونه ...

و دوباره دوری و دلتنگی ...

به خاطر بودنت ممنون ...

به خاطر همه محبت ها و مهربو نیات ممنون ...

دوستت دارم ...

                                                                             خیلی ...

 

 

 

 

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 10:19 ] [ ... ]
[ ]

ولنتاین فرغونی چنده...؟

روزت مبارک عشق من

با تو هر روز روز عشقه منه...

 

 جدیدترین تصاویر عاشقانه ۱۳۹۲

 

دوستت دارم چون دوست داشتنی هستی...

 

 جدیدترین تصاویر عاشقانه ۱۳۹۲

 

می خوامت چون خواستنی هستی...

 

 جدیدترین تصاویر عاشقانه ۱۳۹۲

 

عاشقتم چون فقط تو لایق عشقی...

 

 جدیدترین تصاویر عاشقانه ۱۳۹۲

 

یاد چیزی نیفتادی با این عکس بالایی...؟

 

 جدیدترین تصاویر عاشقانه ۱۳۹۲

قلبم تا ابد برای تو...

[ جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, ] [ 21:29 ] [ ... ]
[ ]

برای تو...

سلام

این روزها که می گذره دل تنگ تر از همیشه هستم...

دوست دارم زودتر ببینمت تا باز برای مدتی که ازت دورم روحیه و آرامش بیشتری بگیرم...

شاید سرمای زمستان بدنم رو اذیت کنه ولی گرمای وجود  پاک تو برای روحم لازمه ...

برای همینه که دوست دارم زودبه زود ببینمت.حتی اگر از دیدار قبلی ثانیه ای گذشته باشه...

عشق من...

دوستت دارم و باز هم از این دوست داشتن به خود می بالم...

 

 

 

[ جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, ] [ 21:18 ] [ ... ]
[ ]

و باز یک روز شیرین دیگر باطعم عاشقی...

لبخندسلام

امروز رو  چه طوری شروع کنم عزیزم...؟

دوست دارم تو بگی ...لبخنداخم

شاید همیشه سخت بود برام از تو نوشتن چون باید بگردم تو ذهنم و از میان همه کلمات،کلمه ای رو پیدا کنم که در شان تو باشه...لبخند

ببخشید که امروز هم ضمیر اول شخص مخاطب برات به کار می برم.خجالتی

 

خداروشکر به خاطر این که باز هم یه روز قشنگ در کنار تو برام رقم خورد و تونستم  لذت در کنار تو بودن رو باز هم از عمق وجودم حس کنم...لبخند

البته عاشقانه تر و مشتاق تر از همیشه...

دیشب قبل از خواب همش داشتم به امروز فکر میکردم...امشب هم قبل  از خواب قطعا به امروز فکر خواهم کرد...لبخنداخم

به زیبایی های ناب امروز،به لبخندهای زیبا و تک تو...بوسه

به گل خنده های نازت که زندگی رو برام زیبا کرده و می کنه...چشمک

از دیشب تا وقت دیدنت با خودم فکر می کردم که امروز چه طوری باهات مواجه میشم...

وقتی از پله ها اومدم بالا و نگاهم افتاد به تویی که پشتت به من بود و روی صندلی نشستی باز هم طبق معمول قلبم زودتر از من پرید بیرون و اومد تو قلبت...لبخنداخم

سعی کردم یه طوری  که نترسی بهت سلام کنم ولی نشد فکر کنم ...چشمک

پریدم جلوت و اون رفتار دربرخورد اول ،نتیجه چندین روز انتظار و سختی  دوست داشتنی بود...

وقتی بعد از چند روز دوباره به چهره ات نگاهت کردم با خودم گفتم ...

ماشا الله که این چهره روز به روز زیباتر وخواستنی تر از قبل شده و من باز به خودم بالیدم که قلبم میزبان دائمی وجود پاک و مهربون توئه...لبخند

کنارت نشستم و حس نشستن در کنار تو دقیقا مثل حس فرار یک ماهی از تنگ کوچک و تنگ به یک دریای بزرگ و زلال بود...لبخندلبخند

وچه قدر این حس  زیبا و رویایی بود...

وقتی شروع کردی به حرف زدن با همون لبخند همیشگی که من دنیامو میدم  به خاطرش تا هیچ وقت از لبات محو نشه،مثل همیشه فقط زل زدم تو چشمات ...

چشمایی که دلم باز بی قرارش بود و فقط موقعی که ببیندش آروم میشه...

و چه قدر خوب آروم شد...دلی که تو این چند روز دوباره بهونه گیر و بی قرار بود وقتی کنارشما قرارگرفت انگار نه انگار دل دیروز و روزهای قبله...لبخندبوسهاخم

انگار یک عمر کنارت بوده و هیچ وقت هم شور نزده و بی قراری نکرده...

و این خاصیت وصف ناپذیر درکنارشما بودنه...لبخنداخم

گل من...

امروز با همه روز های قبل فرق داشت .حتما می دونی چرا...

چون امروز هم بیشتر از روزهای قبل دوستت داشتم و هم اینکه بیشتر خداروشکر می کنم از داشتنت...لبخندبوسه

وقتی کنار هم غذا می خوردیم دلم لک زد برای اون غذای رویایی تو اون شب عزیز و  ان شا الله تکرارشدنی...

وقتی طبق معمول سس غذا روی صورتت ریخت بهونه ای شد برای واکنش های جذاب و زیبات و البته نقش لبخند و رگه هایی از سرخی حیا بر روی صورتت...لبخندچشمکاخمبوسه

وچه قدر من می میرم برای این حالت های ناب روی صورت تو...لبخندبوسه

و اما داستان شال...

شالی که انصافا دیگه از فرط حسودی بهش نمی دونم چی کار کنم...

این همه از من بوسه گرفته ولی باز تا شما رو می بینه میدوه میاد طرف شما و باعث میشه من بیشتر حسودی کنم بهش و البته بیشتر وبیشتر ردوستش داشته باشم و ببوسمش...

با عکسهای شما هم بر  روی کارت ها قرارداد دارم...بوسهبوسه

لحظه ها و دقایق چه قدر سریع می گذشتند...

اینقدر  زود که متوجه نشدیم که این دیدارمون یکی از طولانی ترین دیدارهامون بود....

تاب بازی در کنار شما و زل زدن به چهره شما هم یکی از ناب ترین لحظات امروز بود...لبخنداخم

دوست دارم همراه تاب بازی  موقعی که به طرف جلو  میری همه غم وغصه ها ازت دور بشه و موقعی که به طرف عقب میای همه شادی ها و لبخندها و موفقیت های دنیا به طرفت هجوم بیارن. 

دوست دارم هرچه محکم تر تاب میخوری ،این کار بیشتر صورت بگیره...

ببخش اگر خیلی غذانخوردم امروز، چون خودت خوب می دونی لذت در کنار توبودن رو با هیچ چیزعوض نمی کنم حتی لذت سس ریخت رو روصورتت رو...چشمک

بعد از خوردن غذا که مثل همیشه یهون دیدنت بود با هم رفتیم همون جای همیشگی و قصه تاب بازی که درموردش اون بالا گفتم.

راستی چه ششششششششدددددددددد؟خنده

پورسان پورسان چیقدر سوتی درکردیما...خنده

الهی...بشملبخند

یادم نره اینو بگم که هوا هم خیلی عالی بود البته نه به عالی بودن هوای عاشقانه دونفره ما...

شال هم که این دفعه پیچیده شده بود دور بدنت و انگار نمیخواست جداشه...

چقدر قشنگ نگاه می کردی...

چقدر زیبا حرف می زدی...

و چه قدر قشنگ و زیبا و دوست داشتنی بودی...

دیروز هم مثل همیشه زود گذشت...اخم

با همه زیبایی ها،شیطنت ها و لبخند وشاید بغض ها و حرف های نگفته...

سخت ترین پایان هم دیروز رقم خورد و اون اینکه من یک طرف خیابان و تو طرف دیگه...اخم

مثل این که جسمت بدون هیچ حس وحالی این طرف و روحت چند متر اون طرف تر کنار...باشه...

دیروز موقع حرکت تو خیابون حتی یه لحظه هم ازت چشم برنداشتم .میخواستم تماس بگیرم یا پیام بدم ولی چون گفته بودی تو خیابون دوست نداری گوشی دست بگیری این کارو نکردم...اخم

نمی دونی اون لحظه چه قدر دلم میخواست پیشت باشم و حتی تا مرز اشک هم رفتم...

ولی بانگاه به چهره ...از دور دلم آروم گرفت...لبخنداخم

حتی وقتی سوارماشین شدی هم ازت چشم برنداشتم و به دلم اجازه دارم تا سیر ببیندت و ازش قول گرفتم تا دیدار بعدی آروم وقرار بگیره...لبخنداخم

ولی زهی خیال باطل...

همچین که ماشین از کنارم رفت شروع کرد به بی قراری و دلتنگی...اخملبخند

همش تو رو میخواست...اخم

همش بهونه ات رو می گرفت...

بهش گفتم چند دقیقه بیشتر نیست ازش دورشدی گفت:

تو بگو یه ثانیه...

سخته...خیلی سخته...اخم

ومنم بهش حق دادم...

دله دیگه، تنگ که بشه درد  میگیره و من اجازه دادم خودشو خالی کنه و خوب بی قراری کنه...

این بی قراری ها ادامه داره .خیلی سخته ولی قشنگه...ازجنس اشک شوق...لبخندگریهلبخند

به خدا گفتم خدایا درسته پیشش نیستم ولی هزاران مرتبه شکر به خاطر داشتنش...

به خاطر بودنش و به خاطر...لبخنداخم

اصلا چرا من ناشکری کردم ...اخم

...ساکن همیشگی قلبمه و ان شا الله به زودی وجود نازنیش هم تا ابد درکنارم می مونه پس خداروشکر بابت این نعمت بزرگش...

خدا روشکر به خاطر اینکه با تموم سختی هایی که درسر راهم قرار داده بهم فهمونده که:

در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن                     شرط اول قدم آن است که مجنون باشی....

ان شا الله بتونم لیاقت پیدا کنم و خدا بهم لطف  کنه تا مجنون خوبی برات باشم...لبخنداخم

بابت همه چیز ازت ممنونم...لبخند

ازت ممنونم که اینقدر خوبی...لبخند

ازت ممنونم که اینقدر مهربون وباصفایی...لبخند

ازت ممنونم  که اینقدر دلرحم و دوست داشتنی هستی...لبخند

ازت ممنونم که جواب شیطنت هامو نمیدی(البته نمیتونی بدیچشمک)

ازت ممنونم که ...ای و دریایی از کلمات  ممنوعه رو در این سه نقطه جای دهید...(5/.)نمرهلبخند

ازت ممنونم که در قلبم بودی،هستی و خواهی بود...لبخند

ازت ممنونم که ...

ازت ممنونم که...

ازت ممنونم که...

تمومی نداره تشکر به خاطر مهربونی وعشقی که به معنای واقعی در وجود تو خلاصه شده ...لبخنداخم

دوستت دارم و از این دوست داشتن به خودم می بالم...

بهترین ها رو برات آرزو می کنم بهترین من چون شایسته بهترین ها هستی...

به امید تکرار روزهای قشنگ با تو بودن نه ،چون همیشه با توهستم، بلکه به امید تکرار روزهای قشنگ درکنار توبودن...لبخنداخم

 

بدترین قسمت زندگی،انتظار کشیدن است

 

اما...بهترین قسمت زندگی،

 

داشتن کسی است که

 

ارزش انتظار کشیدن داشته باشد...

... ... ...

[ دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:, ] [ 21:26 ] [ ... ]
[ ]

لالا لالا عزیز من...

لالا لالا گل بارون

دوستت دارم تا پای جون

لالا لالا گل لاله

بی تو دنیا برام تاره

لالا لالا گل وشبنم

دلم تنگه توئه هردم

لالا لالا گل مریم

جداشه از وجودت غم

لالا لالا گل و سبزی

برام یک دنیا می ارزی

لالا لالا گل خونی

...رفت توی گونی

لالا لا گل فندق

جوجو رفته سر صندق

لالا لالا جیلی کم کم

میگیره بوسه از عشقم

لالا لالا جری نازه

شباتاصبح چشاش بازه

لالا لا مامان قوری

دلم تنگه چقدردوری؟

لالا لالا گلم زیباست

چشاش مهتاب،دلش دریاست

لالا لالا گل قالی

نگاه عشق من عالی

لالا لالا گل و خارش

حسابت کرده افزایش 

لالا لالا گل پونه

میریزه سس روی گونه

لالا لالا گل زیره

دلم با تو نمی گیره

لالا لالا گل ونعنا

وجودم باتوئه هرجا

لالا لالا گل نرگس

نکنی غصه ها رو حس

لالا لالا گل سنبل

وجوت نازه مثل گل

لالا لالا گل ودریا

دوستت دارم قددنیا

 

 

 

[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, ] [ 21:39 ] [ ... ]
[ ]

کاش الان دیروز بود البته خیلی طولانی تر...

سلام

چه قدر زود گذشت...

آخرین باری که کنار هم بودیم کی بود...؟اخم

به نظر من که خیلی زود گذشت.تعجب نکنی یه وقت...لبخند

حدود هفتاد روز ازت دور بودم ولی حتی یک لحظه هم نبودنت رو احساس نکردم...

یعنی نخواستم احساس کنم...اخملبخند

لبخندهام  به یاد لبخندهای تو بود

اشکام به یاد اشکای تو بود و سختی کشیدنم هم همینطور...

مگه من وتو داریم...؟!!

راستی ببخشید دیگه اینجا از لفظ تو به جای شما استفاده می کنم...چشمک

خیلی زود گذشت این سختی ها و بغض ها وگاهی اوقات اشکای شوقی که به یاد تو مهمون من بودن...

راستش تازه داشتم بهشون عادت می کردم و عجب عادت سخت و نخواستنی بود...

باخودم می گفتم همه سختی ها و دور بودن ها فدای یه لبخند از ته دل تو...

و این شد که دیروز خوشحال ترین فرد روی زمین بودم چون...بوسه

لبخند تو به همه سختی های این مدت پایان داد مثل همیشه...

دلم نمیخواست دیروز تموم بشه دلم میخواست اندازه یک عمر طول بکشه در کنار توبودنم...اخماخم

ولی اینقدر شیرین و خواستنی بود اون لحظات که باخودم گفتم:

تموم سختی های دنیا رو به جون می خرم فقط برای اینکه یه لحظه در کنار ...م باشم. چون در اون صورته که میفهم ارززششو داره....

برای رسیدن به قله باید تلاش کرد و تو برام همون قله ای که هر وقت کنارت قرار میگیرم دنیا زیر پاهامه...

خیلی خوشحال شدم...یعنی خوشحال ترشدم وقتی تونستم دوباره لذت درکنارت بودن رو با تمام وجود حس کنم و البته با تمام وجود خودمو مدیون خدایی بدونم که عشق تو رو درعمق وجودم مهر زده به طوری که این مهر تا ابد از بین نخواهد رفت...

دیروز از دیدارهای قبلی خیلی قشنگ تر بود...

اصلا کار خدا رو میبینی هر بار دیدار ما قشنگی های خاص خودش رو داره...

در واقع هر بار که کنارت قرار می گیرم یا باهات حرف میزنم چشمه هایی بیشتر و جدیدتر از قبل از دریای وجود پاکت در درونم به جریان میفته...

خداروشکر  که مال منی...خداروشکر که لبخندای صورت ناز وقشنگت سهم منه و خدا روشکر که قلبم خونه دائمی و ابدی توئه...

اگر خودتو جای من بذاری بهتر متوجه میشی که چی میگم...

...من مظهر زیبایی و عشق و پاکی وصمیمیت وصداقته...بوسه

همین باعث میشه که بارها و بارها به خودم ببالم و افتخار کنم که عاشقتم.

عاشقی که با هر لبخندتو دنیا براش زیبا میشه و خدایی نکرده با هر ناراحتی یا غصه ات همون دنیای قشنگ میشه تیره و تار...

عاشقی که حاضره بدون منت و اغراق هزاران بار جونشو فدات کنه...

عاشقی که  درکنارتو بودن و حرف زدن و خندیدن باتو رو از بهترین نعمتهایی که خدابهش داده میدونه...

عاشقی که عاشقته و به این عشق افتخار می کنه...

عاشقی که خودشو لایق این عشق نمیدونه ولی تو رو لایق دوست داشتن باتمام وجود می دونه....

عاشقی که ضربان قلبش اسم توئه و هیچ وقت از یاد تو غافل نیست مگر اینکه ضربان قلبش از کار بیفته...

اگر جای من باشی بیشتر متوجه میشی که چقدر ذوق داشتم وقتی فهمیدم بلاخره انتظار به پایان رسید و موعد دیدار فرارسید...

دیداری که حتی ایستادن یک ساعته کنار خیابون در سرمای صفر درجه حتی یک درجه هم از شدت حرارت اشتیاقم نسبت به دیدنت کم نکرد ...

شاهد حرفم قلبیه که هر چه قدر نزدیکتر شدی بهم تپشش بیشتر و بیشتر شد...

اونم مثل من آروم وقرار نداشت وبیشتر و مداوم تر و البته تندتر صدات می کرد...

دیروز خدا با باریدن یکی از قشنگترین  و دوست داشتنی ترین نعمت های آسمونیش یعنی برف همچنین دیدن یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین نعمت های زمینیش یعنی تو، برام سنگ تموم گذاشت...

برف مظهر پاکی و قشنگی نعمتهای خداست درست مثل تو...

و خدا این دونعمت رو دیروز باهم به من داد.نعمت اولی سرما داشت و نعمت دومی گرما...

گرمای نعمت دومی از جنس همون گرماییه که وقتی شال و کلاهتو دور سر وگردنم می بندم قشنگ حسش می کنم...

گرمای دستای مهربون و انگشتای هنرمندی که هر روز روی سرم و دور گردنم حسشون می کنم از عمق وجود...

برف و تو هردومظهر زیبایی و پاکی بودید با این تفاوت که یکی از آسمان ودیگری از زمین و من بارها بابت این دونعمت همزمان دیروز خداروشکر می کنم...

هرچند من معتقدم جنس تو از آسمونه همون طور که جنس برف از زمینه ...

دیروز بعد از ساعتی انتظار همراه با ذوق زیاد با تک زنگ به خودم اومدم و اون لحظه قلبمو که داشت به ته خیابون سرک می کشید تا زودتر از من ببیندت ،آروم کردم و بهش گفتم...

بفرما اینم کسی که اینقدر بی قرارش بودی.

بهش گفتم ببینش چقدر خوشگل تر ازقبل شده...

ببینش چقدر پاکی و نورانیت از سر و روش می باره...

ببینش چقدر رگه هایی ازشرم وحیا توصورت زیباش مشخصه...

ببینش چه قدر لبخند به چهره معصومش میاد...

گفتم بهش دیدی حق با من بود.

اون شبایی که از دوریش کم مونده بود بغضمو به هق هق تبدیل کنی ولی نذاشتم چون می دونستم ناراحت می شه...م.

اون شبایی که اینقدر بی قراری می کردی و من با مرور خاطرات قشنگی که قبلا داشتیم و یاداوری  اونا دلتو به دیدار بعدی خوش می کردم....

اون شبایی که بدجوری هواشو میکردی و من با یقین بهت می گفتم دنبال کی میگردی؟اون کسی که دنبالشی تو خودت جا داره کافیه حسش کنی و تو عجیب آروم میشدی با این حرفم.

اون شبایی که دوست داشتی از همه چیز وهمه کس فرار کنی و به آغوشش پناه ببری و من دلداری می دادم بهت و می گفتم صبر کن به وقتش...هنوز خیلی کار داری تا لایق این کار بشی...

اون شبایی که  از عمق وجودت میخواستی سر روی پاهاش بزاری و بخوابی و از ناآرومی های اطرافت به اون پناه ببری چقدر کلاهی که اثر انگشتاش در اون بود تاصبح بهت آرامش می داد...

اون شبی که کلاه رو برای اولین بار سرت گذاشتی چه قدر بی تابی کردی برای دیدنش و وقتی بهت گفتم این کلاه قبلا سرخودش هم بوده چقدر ذوق کردی ...

به قلبم گفتم دیدی حق با من بود و ارزششو داشت که صبر کنی...

دیشب بهتون گفتم که واقعا ارزششو داشت و حتی خیلی بیشتر از اینا می ارزید...لبخند

سفیر کوچولوی من(جوجو) هم بلاخره به آرزوش رسید و اومد کنارت با انبوهی از خاطرات وحرفای قشنگی که شاید محرم اسرار خوبی نباشه وبهتون بگه چقدر شاهد بی قراری هام بوده.

از این به بعد یه مامور به مامورهای قبلی اضافه شد.البته این بیشتر تحت تعلیم بوده...

امیدوارم از پس ...بربیان.چشمکبوسه

دیرزو قبل از اینکه بیای تو اون یک ساعتی که منتظرت بودم باخودم خیلی حرفارو مرور می کردم که بهت بگم ولی اخرش گفتم حرف چیه

وقتی اومد فقط نگاهش کن.به لبخنداش به حرفاش و به تمام وجودش بناز وبه خودت فخر بفروش که عجب عشقی داری.

همین شد که وقتی اومدی و کنارت نشستم مثل همیشه جسمم اونجا بود و روحم تو آسمونا یه جایی نزدیک خودت سیر می کرد...

وقتی حرف می زدی دلم آروم بود...لبخند

وقتی لبخند می زدی دلم فریاد شادی می کشید  و وقتی نگاهت می کردم جز زیبایی عشق  و محبت توصورتت هیچی نمی دیدم ...

دیروز بازهم من خودمو خوشبخت ترین فرد روی زمین دیدم و تو رو هم دوست داشتنی ترین فرد روی زمین...

خیلی جالب بود برام نگاه های قشنگی که دلم براش لک زده بود...

خیلی خواستنی بود لبخندهای نابی که فقط از لبای تو برام معنا داره و دلم براش یه ذره شده بود...

خیلی عاشقانه بود اون لحظه ای که زل زدم و تو چشمام و تو دلم گفتم غیر از تو هیچی نمیخوام...لبخندگریهلبخند

خیلی خوشگل بود شال و کلاهی که سرت بود و من به اونا هم حسودیم شد...

خیلی حال داد حواست پرت شد وصورت سسی  شدطبق معمول...

خیلی خوشحال شدم از اینکه تونستم باحرفام لبخند رو لبای ...بشونم.لبخند

خیلی به جا بود بوسیدن شال و کلاهی که اثر دستای مهربونت هنوز ازشون محو نشده بود...

دیروز با همه شادی ها ولبخنداش داشت تموم شد .حتی با اون چندتا گوله برفی که به طرف هم پرتاب کردیم و من چقدر خجالت کشیدم وقتی گفتی دلم نمیاد بهت برف بزنم درحالی که من قبلش دوتا زده بودم...

ولی خودمونیم اگه کوچه نبود و برف بیشتر بود  قطعا منو سالم خونه نمی  فرستادی چون دیشبش هشدار داده بودی و همین هشدار باعث تحریک من شد و خدا هم با من هماهنگ بود که برفارو در دسترسم قرار داد...چشمک

به هر حال سری بعد بیشتر میزنم ...گفته باشم.چشمک

همه دیروز به کنار قدم زدن با ...به کناراخملبخند

نمی دونم چرا اینقدر قدم زدن در کنارت رو دوست دارم شاید...تو می دونی؟

معلومه که نمی دونی .تو خیلی چیزا نمی دونی...م

نمی دونی که چقدر دوست داشتنی هستیلبخند

نمی دونی که چقدر عاشقتملبخند

نمی دونی که چه قدر برام مهم و با ارزشی حتی بیشتر و بیشتر ازخودملبخند

نمی دونی چقدر برام خوشحال کننده است لبخندتلبخند

نمی دونی چقدر برام ناراحت کننده است ناراحتیتگریه

و...

اصلا نمی دونی چقدر حسابت سنگین شده...واقعا خدا بهت رحم کنه...بوسهلبخند

راستی خیلی خوشحال شدم که از کادوی ناقابلم خوشت اومد و من تو رو تو اون لباس  تصور کردم و لبخند زدم چون بهت میومد...

عزیزم...

دیروز رو با همه خاطرات قشنگش با همه شیطنت ها ولبخنداش و با همه شوخی وجدی هاش به این ختم کردیم که خدا هوامونو داشته و خواهد داشت...

از همون خدایی که دیرزو درموردش حرف زدم و گفتم چقدر بهش امید دارم میخوام:

هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت ذره ای از عشقمو نسبت به تو کم نکنه وروز به روز اضافه کنه مثل همیشه...لبخند

ازش میخوام برات بهترین تقدیر ها و بهترین اتفاقات رو رقم بزنه...لبخند

ازش می خوام زیباترین لبخندها رو برچهره زیبات بنشون و از ته دلت شاد وسلامت نگهت داره...لبخند

ازش عاجزانه میخوام مثل همیشه مواظبت باشه و نذاره ذره ای غم وغصه به دل مهربونت راه پیدا کنه...لبخند

ازش میخوام تو همه مراحل زندگی درسی وغیر درسی بیشتر از قبل یاریت کنه .کمک کنه به بالاترین درجه ها برسی...لبخند

ازش میخوام لیاقت بده تا تا ابد تو رو داشته باشم تا به این داشتن و دوست داشتن افتخارکنم...لبخند

و ازش می خوام که عزیزترینم رو برام حفظ کنه...

...من:

ازت ممنونم بابت بودنت...

بابت دیروز...

بابت هر روز...

بابت هر لحظه....

که با بودنت به من امید و آرامش دادی و خواهی داد...

خیلی دوستت دارم...م.لبخند

راستی الان پیامت رسید...لبخند

به جوجو و جیلی و جری سلام برسونبوسهچشمک

 

 

[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, ] [ 15:37 ] [ ... ]
[ ]

به یاد من باش...

می خــــــــواهـــــــــم بـــــه یاد مـــن باشــــــــی اگـــــــــــر تــــو به یاد من باشی

 

عین خــــیالم نیست که هـــــمه فراموشم کنند.......................!

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:48 ] [ ... ]
[ ]

داستان امشب...

دلتنگی عادت بشه خیلی سخته ولی ارزش داره...لبخند

مثل دل من که عادت کرده به تنگ و تنگ و تنگ تر شدن...گریهاخم(اشک شوقه ها...)

راستی سلام...

ببخشید که بی مقدمه از دلتنگیم شروع کردم امشب...

خوب باید جای من باشی تا متوجه بشی چقدر این عادت سخته ولی لذت بخشه...

حتما تو دلت میگی خوب منم مثل تو دلتنگم حتی بیشتر از تو...

اما من میگم نه...جای من نیستی که یکی مثل خودتو داشته باشی...عاشقش باشی و البته ازش دور باشی و گاهی اوقات فقط برای دقایقی بتونی ببینیش...

من رک حرفمو می زنم همیشه میگی تو بیشتر از من دوستم داری ولی من میگم نه...چون قلبم میگه نه...همه وجودم میگه نه...

کافیه فقط به ضربان قلبم گوش بدی...خودت میدونی که ضربان قلبم چی میگه...خجالتیلبخند

... من

(راستی خودت تواین سه نقطه ها دریایی از کلماتی رو بزار که اجازه به زبون آوردنشو ندارم...)اخم

فعلا تقدیر من اینه که از ...دورباشم.دوری و دوستی قبول ...اما بایه دل عاشق که گاه و بیگاه سراغتون رو میگیره چی کار کنم...

مجبورم بهش دلگرمی بدم ...بهش میگم برو خداروشکر کن که داخل تو یه قلب کوچیکه که خونه همیشگیه...است.به همین دلگرمش  میکنم و اونم ساکت میشه وتبدیل میشه به بغض یا حتی اشک شوق...گریهبوسهلبخند

بسه دیگه حرفای دل من که تمومی نداره...اخماخم

بریم سراغ امروز...

بعضی چیزا یا افراد تو زندگی آدما هستن که باعث میشن از داشتنشون به خودت افتخار کنی.

یکی از اون افراد خودتی و اون کسی هم که از داشتنت به خودش افتخار می کنه منم...چشمکلبخند

حالا تصور کن از طرف کسی که همه وجودت بهش وابسته است یه هدیه هم بگیری...

همه هدیه ها به نوعی تنوع و جذابیت خاصی دارن و مسلما ارزش مادی .

ولی بعضی هدیه ها هستن ارزش معنوییشون اینقدر بالاست که حاضری از همه هدایای جهان بگذری ولی اونو داشته باشی...

مثل شال و کلاه...لبخند

البته نه هر شال و کلاهی...

شال کلاهی که یه بار دست ...بهش خورده برام یه دنیا ارزش داره ولی از همه بالاتر شال و کلاهی که هر گرهش با بوسه زدن به دست ...گره خورده باشه و حاصل هنرمندی و تلاش...باشه ارزشش گفتنی نیست...لبخندبوسه

همونطور  که قبلا هم گفته بودم از وقتی شالم رو برام آماده کردید و دور گردنم میندازم انگار دستای....دورگردنمه ب همون احساس لطافت خاص و گرمای بی نظیر...

گرمایی که گاهی اوقات عرق شرم رو از پیشونیم سرازیر کرده...خجالتیلبخند

شرمی به خاطر این همه محبت ومهربونی...لبخند

و امروز که کلاه به شال اضافه شد...

دست ...از امشب روی سرمه و من احساس مس کنم که اون دست لطیف و مهربون سرمو نوازش می کنه و گرمای عجیبی بهم میده...

از همه مهمتر اینکه این کلاه قبل از من روی سر...قرار گرفته و بوی ...می ده واین احساس گفتنی نیست...گریهلبخند

ازت ممنونم...

ممنونم و متشکرم و هزاران کلمه و جمله ای که حاوی سپاسگذاری من باشه نسبت به .تو،باز همه کمه در مقابل حق بزرگی  که برگردنم داری وجبران محبتهای بی ریا وعاشقانه ای که داشتی تا حالا...

این کلمه ها و جمله ها نمی تونن حق مطلبو نسبت به ستایش ...بیان کنن ولی چه کنیم که فعلا مامور به این کار شدن تا ان شا الله خودم لایق بشم و حضوری جبران کنم:

جبران کنم همه محبت های خالصانه وعاشقانه ای که تاحالا داشتی...

جبران کنم همه زحمات و تلاش هایی که به خاطر من متحمل شدی...

اصلا جبران کنم ...من شدنت رو...گریهلبخند

تو این  جبران آخری میدوارم خدا لیاقتش و توانش رو بده چون جبران عشق تو کار یک عمر منه ...اخملبخند

امشب قشنگ ترین شب من تو این  شب ها بود چون دست ...م رو روی سرم و دور گردنم حس می کنم.بوسهبوسهبوسه

و من عالمی دارم با این احساسات پاک و قشنگ...اخملبخند

بوی تن ...هنوز به مشامم میخوره و گاهی اوقات عروسکت هم بهم حسودی می کنه که چنین ... ای دارم.لبخند

عروسکت کنار من نشسته و به همه حرفام و رفتارم دقت می کنه و البته حسودی.چشمک

راستی قرارمون خوردن دونفره بوده پس لواشک هم دونفره میخوریم .زیرش نزنیدا.منظورم از دونفره رو متوجه شدید آیا...؟چشمکلبخند

و در آخر:

باز هم به خاطر همه مهربونیاتون تشکر می کنم .

در این شب یلدا آرزو می کنم طولانی ترین و بهترین ساعات زندگی همراه با موفقیت و شادی و سلامتی سالیان سال در انتظارتون باشه

به امید اینکه هرسال درکنار هم شب یلدا رو جشن بگیریم و من براتون کادو بگیرم و شما هم فقط بگید میسی...بوسه

به امید اینکه همراه با فصل برگ ریز غم وغصه هاتون از امشب بریزه و روزهایی به پاکی و زلالی برف در انتظارتون باشه...بوسه

به امید اینکه  دیگه کلاه سرم نذارید ...لبخند

به امید اینکه به منم اجازه بدید برا ...کادو بخرم وگرنه خیلی بدید...اخم

به امید اینکه از امتحانات درسی و امتحانات سخت ولی پاس شدنی زندگی  باموفقیت و سربلندی  بیرون بیاید و با هم موفقیت هاتون روجشن بگیریم...لبخند

به امید اینکه یه روز نون و پنیر بیارید اداره قبل از کلاستون من بخورم...لبخند

به امید اینکه ایندفعه آش درست کردید برا من بیشتر بزارید البته من بدون...دیگه نمیخورما...اخم

به امید اینکه به زودی با هم بریم کربلا تا خوابتون تعبیر واقعی بشه...اخملبخند

به امید اینکه جوجو نوکتون بزنه تلافی همه نوک هایی که به عکس و اسمتون زده...بوسه

به امید اینکه یه شب که خوابید با عروسکا تاصبح بهتون فقط نگاه کنیم و خدارو از داشتنتون شکر کنیم...لبخند

به امید اینکه ایندفعه که  از...عکس گرفتید منم بتونم ببینم.اخم

به امید اینکه هیچ وقت و هیچ وقت نه ...ناراحت باشه و نه زبونم لال اشک رو گونه قشنگش بشینه...گریه

به امید اینکه من بندازمتون تو گونی و...لبخند

به امید اینکه یه پارچ آب بریزم روتون و فرار کنم و وقتی منو گرفتید دوباره یه پارچ دیگه که قبلا قایم کرده بودم بریزم روتونخنده

به امید اینکه ماشین که خریدیدم با هم بریم مشهد و ... راستی کیش نمیاما گفته باشم.لبخنداخم

به امید اینکه  سوراخ جوراب مورچه ای که دلم اندازه اون شده بود براتون،پاره نشه چون پدرم در اومد تا دوختمش...لبخند

به امید اینکه همه کلمات ممنوعه یه روزی ررفع محدویت بشن ویه جورایی بشه پایان تمام محدوییت ها مثل خوابهای من.اون وقت بهتون می گم حساب  یعنی چی.کاری می کنم ریاضی یادتون بره...اخمخنده

و هزاران آرزوی قشنگ  که امیدوارم خدایی که عشق ...رو به من  ارزانی کرده خودشم بهم بده تا با بودن اون همه این آرزوهام برآورده میشه...اخملبخند

دوستت دارم .به اندازه همه صفر و یک هایی که در کامپیوترهای جهان وجود داره.یعنی یه چیزی حدود ضرب تعداد نفس های ...م  ضرب در خودش ،به توان خودش ،ضرب در شونصد میلیاردو شونصدو شصت وشیش هزار و هیفدهخنده و باز ضرب در تعداد تنفس ...م.اگه گفتید چند میشه ؟

من می دونم میشه خیلی...

پس خیلی خیلی خیلی دوستتون دارم...بوسه

 

اینم متن یه پیامک عاشقانه از خودم  تقدیم با عشق...لبخندبوسه

 عزت عالی مستدام

سایه ات بر سرم مدام

عکس گلت جلوی چشام

شادیتو از خدا میخوام

یه دونه و دردونه ای برام

اسم قشنگت تو  مدام

طنین زیبای صدام...

یه دنیا می ارزی برام

ختم کلام و السلام

فقط وفقط تو رومیخوام...لبخندلبخنداخم

 

 

 

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:30 ] [ ... ]
[ ]

 

زمستان هر چقدر هم سرد باشد؛

 من در گرمای آغوش تو ظهر تابستان را قدم می زنم!

نگرانی هایت را به آخرین برگ های درختان آویزان کن 

 چند روز دیگر همگی می ریزند …

 وجودت کافی است تا از آسمان برفی شب یلدایم بهار ببارد!

 

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:5 ] [ ... ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد