باز هم من و بوی عطر تنت...
پـــــله ها را بالا رفتم
پــــــــایین آمدم
عــــــــــطرت یک جا بند نمی شود...
پـــــله ها را بالا رفتم
پــــــــایین آمدم
عــــــــــطرت یک جا بند نمی شود...
الان عشقم تو راهه...
سفر به خیر وسلامت مسافر عزیز من ...
امیدوارم لحظات خوب وخوشی در این سفر داشته باشی.
مواظب خودت باش عزیزم...
دلم برات تنگ شده
سلام.
چه قدر خوشحالم. می دونی چرا؟
چون از یه درد بزرگ راحت شدم.دردی که هرچند یک روز بیشتر راحتم نمیذاره و از فردا میاد سراغم دوباره ،ولی خوشحالم.
خوشحالم بعد از 17روز سخت تونستم دوباره ببینمت.
البته دیدن با تمام وجود...
دیدن همراه با استشمام بوی تنت که کم از بوی بهشت نداره برام...
چه قدر نگفتنی و وصف نشدنیه حضور در کنار تو...
چه قدر خواستنی و دوست داشتنیه زل زدن به چشمان قشنگ تو...
چه قدر باورنکردنیه حس قشنگی که نشستن در کنار تو بهم دست میده...
شاید اگر جای من باشی بهتر بهمی چی میگم .
دنیای من کنارم بود امروز و من اندازه دنیا آرامش داشتم و احساس خوشبختی می کردم.
البته من از وقتی تو رو تو قلبم دارم هم آرامش دارم هم احساس خوشبختی می کنم.
امروز یه مهر دیگه روی برگه خوشبختی های من خورد....
امروز بعد از مدت ها که دیدمت.کنارت نشستم نگاهت کردتم بیشتر فهمیدم که چقدر کم دارمت...چقدر نیاز دارم بهت...
دوست دارم همیشه پیشم باشی.من فقط نگاهت کنم و ....
کاش میشد دستاتو ...
از امروز گردنبندت نماینده منه ،یه لحظه هم از خودت جداش نکن...
مثل انگشتری که یادآور همه خاطرات قشنگ با توبودنه برای من...
بابت امروز،بابت مهربونی هات ،بابت هدیه هات،بابت بودنت ،بابت همه چیز ازت ممنونم...
برات آرزوی سلامتی و سعادت و موفقیت دارم عزیزم.
دوستت دارم...
صورتت سس مالی شد آیا؟
بازم که ریختی رو لباست...
لباس امروزت هم خیلی قشنگ بود مثل همیشه...
شانس آوردی خیست نکردم.دلم نیومد...
ممنون که اومدی...
تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من
با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . .
خداوند لبخند زد
دختر آفریده شد!
لبخند خدا روزت مبارک
برات بهترین ها رو آرزو دارم...
هنوز هم باید طاقت بیارم...
می دونی شد چند روز ؟
فدای سرت....
تو لبخند بزن
تو شاد باش
تو ... من باش
منتظرت می مونم...
اصلا این انتظار قشنگه
دلم برات تنگ شده مثل همیشه...
دوستت دارم ...م
توی این گرما ،هوای نبودنت عجیب سرده...
وقتـی دلتنگــ هستمــ
چـِقدر ظـآلم مـےشَوم...
حتـّی نمیخواهمــ لحظه اے پیشِ خودتــ بـآشی...
وقتی کادوهای قشنگی که برای تولدم بهم دادی رو نگاه می کنم
دلم بیشتر هواتو می کنه...
اگه گفتی شد چند روز؟
بعضی هارا هرچقدر هـم که بخواهی ؛“تمام” نمی شوند.
همش به آغوششان بدهکار میمانی !
سکوتشان خالی میکند دل آدم را …
آرامش صدایشان را کم می آوری !
هر دم هر لحظه “کم” می آوریشان …
آخ که چقدر کم دارمت...
باهم که قدم میزنیم ...حسودی اش میشود آفتاب .
چرا که هیچگاه قدم نزده است با ماه !
اما من ....
با ماه زندگی ام قدم زده ام ...
کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های
بی تو...
راستی ...م با امروز شد چند روز که ندیمت؟!
آهای ایرانسل محترم !
لطف کن برای من پیامک تیلیغاتی و... نده.هروقت منتظر پیام از طرف ...م هستم ،بدجوری پیامک های تو ضد حال می زنه!
دارم نبودنت را با ساعت شنی اندازه می گیرم .
یک صحرا گذشته است....
دلم برات تنگ شده...
خیلی هم تنگ شده...............................................