شکر خدایی که ...

                 شکرخدایی که تورابرای من   

 ومن را برای توآفرید               

      آغوشت را مأوای آرامشم قرارداد                              

   وضربان قلبت را صدای لالایی شبانه ام                                  

     شکرخدایی که عشقت را درقلبم شعله ورکرد                                                 

      ویادت را درخاطرم همیشه زیبا نمود                                                                

   شکرخدایی که مرا ازعطرتنت مست کرد                                                

    تادرآسمان زندگی با یاد تو عاشقانه پروازکنم                                      

      شکرخدایی که برای رسیدن به آرامش                        

چشمانت را به من هدیه کرد  

                                                  ودردوری و دلتنگی تنها مرهم دل آشفته ام را صدای توقرارداد


           شکرخدایی که عشق تورا دردلم قرارداد ....

 

 

 

 

[ سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:, ] [ 11:27 ] [ ... ]
[ ]

دلیل آرامشم ...

میشه یه روزی  ...

یه جایی...

نه خیلی دور ...

نه خیلی دیر ...

دیده فقط عکس نباشه ...

تو رویاها هم نباشیم ...

بگیری منو تو آغوشت ...

آروم بشم ...آروم بشی ...

بهم بگی عزیزکم ...

دیده تموم شد سختی ها ....لبخند

 

 

 

[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:, ] [ 11:27 ] [ ... ]
[ ]

سلام .

ساعت:2:40عصر دیروز رو خیلی دوست داشتم چون تو خبر دادی که قرارمون یه روز جلو افتاد و خوشحال تر شدم وقتی گفتی  حدود یک اعت دیگه یعنی3:30عصر دیروز...ذوق کردن من یه طرف و شروع بی قراری های دلم یه طرف دیگه به طوری که حدود یک ربع پیاده روی کردم تا هرچه زودتر وقت بگذره تا تو روببینم...

شاید باورت نشه که تو این چند روزی که ازت دور بودم چقدر فهمیدم که بهت نیاز دارم نه یک نیاز جمی بلکه یه نیازی فراتر از نیاز های مادی درست مثل نیاز یک گیاه به آب و خاک و غذا....

منم به تو نیاز دارم برای زندگی...وقتی نباشی زندگی برام معنا نداره و اینو دقیقا تو این چند روزی که ازم دور بودی با تمام وجود حس کردم برای همین بود که بهت گفتم ندیدنت درد داشت ولی یه درد قشنگ ...

قشنگ به این دلیل که هم یه جای خوبی بودی که خیالم  راحت بود که دست پر برمی گردی هرچندسختی های زیادی متحمل شدی و دلیل دوم اینکه درسته ازم دور بودی ولی یاد قشنگت حتی یه لحظه هم ازم دور نبود شکر خدا و اینکه بارها وبارها خودمو کنارت تجسم می کردم و وااااااییییییی که چقدر این تجسم شیرین و دوست داشتنی بود درست مثل خود خود خودت...

 

شب ها و روزهام خیلی سخت می گذشتن ولی دلگرمی همیشگیم بودن دائمی تو توقلبم بود و خدا رو همیشه به خاطر این بودن واین حس قشنگ باید شکر کنم...

ثانیه ها به کندی می گذشتن تو این چند روز انگار که وزنه های صدکیلویی بهشون بسته شده بود وزورشون میومد برن جلو تا من زودتر تو روببینم...

مرور خاطرات قشنگمون تو این چند روز خیلی بهم کمک می کرد تا یه کم از سختی های نبودنت کم بشه خاطراتی مثل افطاری های دونفره پارال و امسال.قرارهای عاشقانه تو بوستان خاطره ها و خیلی دیدارهاو خاطرات قشنگی  که با هم داریم حتی اون دست تکون دادن لحظه آخر تو قطار...

این خاطره ها توقلبمون ابدی هستن به خاطره همینه که حتی اگر هزار بار هم یاد آوری بشن ذره ای از لذتشون کم نمیشه و انگار همین دیروز اتفاق افتادن...

گفنتم همین دیروز پس بهتره برم سراغش که دیروز هم یکی از خاطره های ناب و دوست داشتنی اتقاق افتاد ...

خاطره ای که به قول خودت من شیطون تر شده بودم ولی تو طبق معمول دوست داشتنی تر...

ساعت نزیدیک 3:32بود که تو رسیدی...

لبخند دیروزت رو هنوز تو خاطرم دارم درست مثل لبخندهای قبلیت مایه آرامش همیشگی من بود منتها فرقش این بود که وقتی لبخندتو دیدم با خودم گفتم تحمل تموم سختی ها و دوری های دنیا می ارزه به اینکه این لبخند از ذوی لبهای تو محو نشه...

لبخندت دیروز طولانی تر ازهمیشه بود و من چقدر ذوق داشتم که این لبخند رو رو لبات می دیدم...

اگر دیدی چند قدم به طرف اومدم و منتظرت تو بوستان نموندم به خاطر این بود که حتی ثانیه ای از لذت با توبودن و دیدن روی ماهت رو از دست ندم چون خوب می دونم وقتی بعداز چند اعت از هم جدا می شیم دلم لک میزنه برای یک ثانیه از باهم بودنمون...

تو اومدی و منم اول دلمو فرستادم طرف و بعد دستای مهربونت رو تو دستم گرفتم و چقدر آروم شدم درست مثل ریختن آب روی آتش...

قدم قرم کنارتوبودم و به حرفات گوش می دادم و باید اعتراف کنم که بازم مثل همیشه موقع حرف زدنت بعضی جاها اصلا متوجه نبودم که چی میگی چون محو دیدن چهره زیبای تو بودم و از داشتن چنین ...ماهی به خودم می بالیدم...

وقتی هدیه کوچیکتو دادم تو دلم گفتم اخه این هدیه به دردتو نمیخوره اخه بوی تن تو مجموعه ای خوشبوترین عطرهای برند روز دنیاست ولی به رسم یادگاری بود عزیزم وخیلی خوشحالم که خوشت اومد...

وقتی سوغاتیمو دادی  و طبق معمول شرمنده کردی منو با خودم گفتم چقدر سخته همه زیبایی ها و خوبی های دننیا رو یک جا جمع کرد ولی خدا این کار رو به راختی کرده و با خلقت تو ثابت کرده که میشه قشنگترین و بهترین مخلوق عالم بود با تموم صفات و اخلاقیات و روحیات زیبا و دوست داشتتنی و این مخلوق زیبا کسی نبود جز تو که من بارها و بارها به وجودت افتخار کرده و خواهم کرد...

هدیه دیروز رو خیلی خیلی دوست دارم بو دو دلیل دلیل اول این که خیلی قشنگ بود ودلیل مهمتر اینکه قبلا تن خودت بوده و این یعنی تداعی من و تو در وجود هم...به خاطر همین نگهش می دارم برا روزای باهم بودنمون برای همیشه...

حرف های دیروز و خوراکی خوردنامون به کنار شیطنت های دیروز هم رنگ و بوی خاصی داشت....

رنگ و بوی عاشقانه ای که به نظر من هیچ جای دنیا نظیرش پیدا نشده و نخواهد شد....

بعضی خاطره ها قشنگیش به اینکه که جایی ثبت نشه و فقط خودمون بدونیم  و دیروز هم یکی از همینا بود...

حی که دیروز من و تو تو بعضی لحظات با هم بودنمون داشتیم واقعا قابل نوشتن نیست فقط باید توسط خودمون مرور بشن وبی اختیار یه لبخند شایدم همراه یه قطه اشک رو صورتومن نقش ببنده درست مثل الان...

لحظات باهم بودن با هم خوراکی خو ردن با هم خندیدن وحتی باهم بغض کردن و...خیلی قشنگه نه...؟

اینا همشون یه دلیل مشترک دارن و اون اینکه ما با همیم چون برای همیم....

ماباهم حرف میزنیم چون برای همیم...

باهم میخندیم وبا هم بغض می کنیم و حتی با هم یواشکی اشک میریزیم چون باید هم همینطور باشه مگه ما غیر از همدیگه ویه خدای مهربون که بالای سرمون بوده همیشه کس دیگه ای داریم...

من و تو ماهستیم...

نه من  به تنهایی معنا دارم نه تو چون من وتو دوسال و سی روزه که ماشدیم و قول میدیم که ما می مونیم مگه نه عزیزم...

راستی گفتم قول یاد قول دیروزت افتادم....یادت نره ها چون سلامتی تو برام از همه چی برام مهمتره هرچند تو که به حرفم گوش نمی دی و خیلی به خودت نمیرسی...فکر کنم یه بار دیگه باید بین زمین و آسمون چرخونده بشه مثل دیروز...

ترنم شیرین شب وروز من...

دلم رو بیشتر دوست دارم چون جدیدا یادگرفته بیشتر تنگ بشه وبی قراری کنه...

قلبمو دوست دارم چون همیشه صدات میزنه تو هر طپش...

چشمامو دوست دارم چون تو رو باهاش می بینم...

زبونمو دوست دارم چون توروباهاش صدا می زنم...

انگشتامو دوست دارم چون انگشتای قشنگ تو رو باهاشون لمس می کنم و مهم تر این که درمورد تو باهاشون می نویسم ...

دستامو دوست دارم چون تو رو باهاشون نوازش می کنم...

پاهامو دوست دارم چون برای رسیدن به تو و دیدنت کمکم میکنه...

شونه هامو دوست دارم چون تو سرتو گذاشتی روشون ...

و خیلی چیزهای دیگه....

بیشتر از همه اینا تو رو دوست دارم که تنها دلیل تحرک شاداب همه اعضای بدن من برای امید به زندگی هستی....

دنیارو برات شاد شاد و شادی رو برات دنیا دنیا آرزو دارم...

اینم سروده خودم به یاد اون آهنگ قشنگه دونفره دیروز...

از چشمام بخون چقدر دلم صداتو می خواد

از چشمام بخون چقدر دلم نگاتو میخواد

ازچشمام بخون...

 

 

 

[ سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, ] [ 16:54 ] [ ... ]
[ ]

روزت مبارک عزیزم...

سلام...م

روزت مبارک

امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی

[ سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, ] [ 16:39 ] [ ... ]
[ ]