تقدیم با عشق...

سال نو پیشاپیش مبارک عزیزم...

برات یه دنیا آرزوهای خوب و دعاهای قشنگ می کنم تو فقط از ته دل بگو آمین...

منم میگم آمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــینلبخندبوسه

 

هرچی آرزوی خوبه مال تو........

 

ازت ممنونم عزیزم...

بابت وجود مهربونت...

بابت صفای وجودت...

بابت یکرنگی و محبتت...

بابت عشق و صمیمیتت...

بابت همه چی...

خیلی خیلی خیلی دوستت دارم...

 

 

[ دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, ] [ 18:30 ] [ ... ]
[ ]

من...تو...آسمون...

سلام

قبل از این که بیای روی نیمکت نشسته بودم و زل زده بودم به آسمون...

چقدر آسمون امروز قشنگتر از همیشه بود...

وقتی ماشین ها رد می شدن برای لحظه ای بهشون خیره می شدم تا ببینم اومدی یا نه،بعدش دوباره به آسمون نگاه می کردم...

حتی گل های قشنگ وسط میدون هم نتونستن منو از نگاه کردن به آسمون منع کنن چون با وجود تماشای گلها باز نگاهم میرفت سمت آسمون...لبخند

نیم ساعت منتظر شدم...

همون انتظار شیرین و لذت بخشی که خودت می دونی...

تو ذهنم داشتم باهات حرف میزدم که رسیدی...

البته من رفته بودم وسایل شیطنت رو فراهم کنم برای همین لحظه رسیدنت رو ندیدم...خجالتیلبخند

وقتی نگاهم افتاد تو نگاهت با خودم گفتم...لبخند

خداروشکر...

خدارو شکر که دیدمت و تو دلم گفتم چقدردوستت دارم. کاش  تو هم می دونستی چقدر دوستت دارمبوسه

البته می دونی ها، ولی کاش میشد بهت ثابت کنم چقدر دوستت دارم ولی چه طوری؟خودمم نمی دونم هنوز...

...من امروز اومدم کنارت و با هم قدم زدیم چقدر زیباتر و دوست داشتنی تر از همیشه بودی...

بی نظیر ترین ...دنیابوسه

وقتی کنارم نشستی و باهام حرف زدی وقتی بهم با دستای قشنگت خوراکی دادی و وقتی تو چشمام زل میزدی و لبخند میزدی دلم رو با خودت تا آسمون می کشیدی

همون آسمونی که قبل از دیدار زل زده بودم بهش...

وقتی کادوهاتو بهم دادای خیلی خوشحال شدم می دونی چرا...؟

چون باز هم یه نشونه قشنگ و دوست داشتنی از ...م همراه خودم دارم به اضافه همه نشونه های قبلی که همیشه همراهم بوده و هست...

اثر دستای مهربونت رو خیلی دوست دارم و روزی نیست که به جای انگشتای قشنگت روی کادوها بوسه نزنم...

انگشتای ظریف و مهربونی که با هزاران هزار بوسه نمیشه حق لطافتش رو ادا کرد چه برسه به اینکه ساعت ها  هم برای درست کردن وسایل هنری و کادوی من زحمت کشیده باشه...بوسهبوسه

من این هدایا رو لحظه ای از خودم دورنخواهم کرد و همیشه بانگاه کردن به اونا یه حس خوبی بهم دست میده...

نمی دونم چرا امروز اینقدر زود گذشت...

وقتی داشتیم با هم حرف می زدیم  من بیشتر از اینکه به حرفای تو توجه کنم به صورتت زل زده بودم و داشتم با چشمات حرف می زدم...

خوشحالم که صاحب این چشمای قشنگ مهمون دائمیه قلب منه...

وقتی سوغاتی هاتو دادم و خوشحالیتو دیدم خیلی ذوق کردم  چون خودت می دونی که این کادوها و سووغاتی ها بهونه است برای لبخند وگرنه به یاد تو باودن که ارزشش مادی نیست که بخواد با کادو و سوغاتی جبران بشه...

به یادتوبودن یعنی ضربان قلبت صدات بزنه  و قلب من چقدر خوب صدات میزنه...لبخند

چقدر تند صدات میزنه وقتی کنارت نشستم و چه قدر با شوق میزنه وقتی باهام حرف میزنی...

قلبمو میگفتم...

قلبی که خونه ابدی توئه و واقعا هم عجب صاحب خونه خوبی پیدا کرده...

خوب و دوست داشتنی و زیبا و....................................................بوسهبوسهبوسه

هزاران هزار کلمه عاشقانه هم در وصفت بگم باز کمه...

وقتی میخواستم شیطنت کنم و تو می ترسیدی و حتی یه بار هم یه جیغ کوچولو زدی با خودم گفتم و عهد کردم

هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت نذارم خم به ابروهات بیاد چه برسه به اینکه بترسی چه شوخی و چه زبونم لال جدی...

...من

امروز هم زود گذشت...خوراکی هامونم زود تموم شد و حتی قدم زدنمون هم زودتر از همیشه تموم شد...

موقعی که سوار ماشین شدیم برای برگشت و وقتی پیاده شدیم من بازهم به آسمون زل میزدم و دنبالت میومدم...

حکمت این نگاه کردن به آسمون رو بلاخره تفسیر کردم...

تو بهترین و زیباترین نعمت خدایی که از آسمون برام فرستاده...لبخندبوسه

باید قدرتو بیشتر و بهتر بدونم...

باید عشقمو بیشتر و داغتر بهت ثابت کنم...

باید برای خوشبخت کردن و جلب رضایتت با کمک خدا بیشتر و جدی تر تلاش کنم...

و مطمئنم که می تونم...

یعنی خدا و خودت کمکم کی کنیدئ که بتونم...

لیاقت داشتن تو نصیب هر کسی نمیشده پس حالا که خدا این نعمت  زیبا ودوست داشتنیشو بهم داداه باید حواسمو خوب جمع کنم...

امروز گذشت با همه لبخندها،دلتنگی ها،انتظارها،شیطنت ها و...

و من امیدوارتر از قبل دلم رو به امید روزی که دستای مهربونت رو در دستام بگیرم  آروم می کنم....

دلی که تنگ شد بلافاصله بعد از اینکه پیچیدی توی کوچه و برای آخرین بار دیدمت...

مثل همیشه ازت ممنونم عزیزم...بوسه

تک ستاره قلب کوچیک من...

برات به پهنای جهان هستی و به بلندای آسمان ها آرزوی موفقیت و سلامتی و شادی دارم...

درسال جدید که درپیش رو داریم از خدا برات طول عمر،سلامتی وشادی و موفقیت روز افزون میخوام...

امیدوارم همیشه سایه مهربون رحمت و نعمتهای بی پایان خدا روی سرت باشه ودلت از همه غصه و غم ها دور باشه...

سال آینده رو برات سالی پر از لبخند عاشقانه و شادی ناب آرزو می کنم...

دوستت دارم عزیزم....بوسهلبخندچشمکبوسه

 

 

 

[ یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, ] [ 20:37 ] [ ... ]
[ ]

قصه یک روز بارونی...

سلام...م

هنوز داره بارون میاد...

وقتی بارون میاد حس قشنگی دارم درست مثل وقتی که دارم از تو یا برای تو می نویسم...

بعضی وقتها بدجوری وجودم فریادت میزنه و امروز هم از اون روزا بود..

هوا ابری و آسمون هم دلش  مثل دل من گرفته بود...

دم دمای ظهر که شروع به باریدن کرد و من خداروشکر کردم به خاطر این بارون قشنگ یه حسی تو وجودم گفت امروز می بینیش...

و دفترچه بهونه ای شد برای دیدنت...

وقتی در خونتون رو زدم حس قشنگی داشتم...

حس عجیبی و دوست داشتنی...

حاضرم ساعت ها زیر بارون و پشت در بمونم به شرطی که فقط حتی برای یک لحظه صورت زیبا و لبخند دلنشین عشقمو ببینم...

باید جای من باشی تا بچشی این لذت عجیب و خواستنی رو...

وقتی درو باز کردی و مثل همیشه لبخد رو لبای نازت بود دلم دوباره پرکشید طرفت وحیف که زود تموم شد...

تموم شد ولی لذت اون حس قشنگ رو هنوز هم با وجودی که دوساعت از دیدارمون گذشته تو وجودم دارم...

خوشحالم که امروز دیدمت...

خوشحالم که بازهم خدا همراه نعمت قشنگش یعنی بارون نعمتت قشنگترش یعنی تو رو امروز بهم هدیه داد...

زیر بارون با هم چند تا دعا کردیم...

ان شا الله خود خدا مثل همیشه بهمون لطف کنه ودعاهامون رو مستجاب کنه...

دعاهای من....

خدایا...

بهترین تقدیر ها رو برای ...من رقم بزن...

بهترین آرزوهاشو بر اورده کن...

بهش همیشه سلامتی همراه با موفقیت وشادکامی بده...

مشکلات وسختی ها و ناراحتی ها رو ازش دور کن...

هیچ وقت غم وغصه به دلش راه نده...

...منو خوشبخت ترین...روی زمین قرار بده...

در همه مراحل زندگی،چه درس و دانشگاهچه کلاس های هنری و قرآن و...بیشتر از قبل کمکش کن تا به بالاترین درجات برسه...

منم برای خودم هیچی نمیخوام...

فقط وفقط ...مو به من برسون...

دعاهای تو...

خدایا بهترین تقدیرهارو برامون رقم بزن...

خدایا میشه من و...رو زودتر به هم برسونی آخه دوربودن ازش خیلی سخته خیلی سخت...

خدایا آرزوی من  اینه که ...همیشه سالم وشاد وموفق باشه پس همیشه هواشو داشته باش...

یه آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین بزرگ به دعاهای قشنگ من و تو...لبخند

 

من میدونم که خدا دعاهامونو مستجاب می کنه...

ازت ممنونم عزیزم...

دوستت دارمبوسه

 

 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, ] [ 17:56 ] [ ... ]
[ ]

روز بارانی و یادتو ...

[ چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, ] [ 14:55 ] [ ... ]
[ ]

من خوشبختم ...

خـــوشبختی يعنـــي :

واسه كسي كه برات مــهمه ،

مهم بــــاشی !

همــین !

 


داشــــتن یکـــی کـــه
دوستـــش داشـــــــته باشی و
بدونـــی
اونـــم بیشتـــر از جـــونش دوستـــت داره
اوج خوشــــــــبختیه ...لبخند

 

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 18:4 ] [ ... ]
[ ]

تنهایی من ...

روز سه شنبه ساعت 5  پیام دادی که راه افتادید ...

از همون احظه دلتنگی من بیشتر شد و بغض  و اشک هام شروع شد ...

نمیدونم چرا ...

دست خودم نبود ...

کلاس رو پیچوندم و رفتم تو اتاقمون ...

به تابلویی که گنبد امام رضا بود خیره شدم و شروع کردم به حرف زدن ...

بغض و اشک و دردودل ...

که چرا به ما نگاه نمیکنن ...

تاکی باید این سختی هارو تحمل کرد ...

نکنه خدا نمیخواد که من و تو با هم باشیم که انقدر این جدایی طولانی شده ...

و ...

من حرفامو زدم و با خودم عهد بستم ...

بهشون گفتم که با تمام وجود دوستت دارم و بعداز این سه روز فهمیدم واقعا وابسته ات شدم ...

اگر هم از مشهد برگردی و بابا راضی نباشه تا آخر عمر تنها میمونم و با وجود تو تو قلبم زندگی میکنم ...

و ...

و اون روز خیلی حرفا بین من و امام رضا زده شد ...

واما من بازهم صبر میکنم و امید دارم که

که خدا هوامونو داره عزیزم  ...

چون اگر اینطور نبود هیچوقت لحظات خوبی رو برامون رقم نمی زد ...

 

                                                                                                                    دوستتون دارم ... لبخند

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:40 ] [ ... ]
[ ]

پیچوندن بقیه ...

فرم های ر یه بهونه شد برای دیدن ...

اون روز صبح حال خوبی نداشتم و کسل بودم ...

صبحانه نخورده راه افتادم به سمت ک و فرم ها رو برداشتم و رفتم برم که ...مو ببینم

تو کوچه قدم میزدم و منتظر ... بودم

که تشریف آوردن ...

با لبخند قشنگ و همیشگی ...

آخ که چقدر لبخنداشو دوست دارم ....لبخند

فرم هارو تحویل دادم که ... از چشمام ناراحتی رو خوند ...

قول گرفت دیده ناراحت نباشم ...

با هم رفتیم تو ا ..

دوباری هم اونجا دیدمش اما بازم کم بود ...

از ا... اومدم بیرون و از گرسنگی به سمت فلافلی رفتم که ... زنگ زد و

منم به پیراشکی دعوتش کردم و ... هم که مثل همیشه مهربونه و اون روز هم ناراحتی منو دیده بود قبول کرد و مجبور شد بقیه رو بپیچونه ...لبخند

مشغول صحبت شدیم در مورد موضوعی که باعث ناراحتی ماست ...

ولی مهم اینه که ما تصمیممون رو گرفتیم ...

اون روز ...م یه کاری کرد که من با خودم عهد کردم بعدا باهاش حساب کنم ...

بعد از خوردن پیراشکی و شیطنت های ...ملبخند

از هم خداحافظی کردیم ومن به سختی ازش جدا شدم ...

 

 

دلم تنگ شد ............ اخملبخند

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:22 ] [ ... ]
[ ]

تجربه دوباره یه حس قشنگ ...

انقدر روز شنبه رو دوست داشتم که یکشنبه خیلی دلتنگ شده بودم 

و شبش با خودم گفتم تا نرفته مشهد قرار بزارم و یه بار دیگه ببینمش ...

ثبت کتابا بهونه خوبیه لبخند

در نتیجه قرار شد س 1 دوشنبه همدیگرو ببینیم و من ثبت رو به ... عزیزم یار بدم

س 1و ربع بود که ...م اومد

با لبخند همیشگی لبخند

انقدر پیش هم بودن برامون با ارزشه که ثبت کتابا بی ارزش شد و رفتیم سراغ ناهار ...

یه قاشق ...م

یه قاشق من ...لبخند

بعد از ناهار گوشی من زنگ خورد و تجبه دوباره اون حس قشنگ رو برام ایجاد کرد  ...لبخنداخم

همون وقتی که سرت روی پام بود ...

وای کاش محرم بودیم و بهت میگفتم وقتی سرت رو میزاری روی پام انگار ...

بیخیال ...

راستی از وقتی عطرت رو زدم بودنت رو کنارم بیشتر حس میکنم ...

کاشکی زودتر بودنت کنارم ابدی بشه تا اینکه خیال باشه ...اخملبخند

                                                                                              دوستت ذارم ...

 

 

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:8 ] [ ... ]
[ ]

روزی پر از لبخند ...

بعد از 29 روز دوری ودلتنگی و بدقولی من قرار شد

شنبه ساعت 2ونیم همدیگرو ببینیم که ... عزیزم با یه ناهار ساده تشریف بیارن ....لبخند

با کلی ذوق وشوق ساعت 2 از خونه راه افتادم به سمت جای همیشگی ...

ساعت 2و بیست دقیقه بود به خیال اینکه این دفعه دیگه زودتر میرسم ، تصمیم گرفتم خ گ رو پیاده برم و حرفهای اون روز رو مرور کنم لبخند

چه هوای دو نفره قشنگی بود که دلتنگی منو بیشتر میکرد ...

ساعت 2و نیم بود که ... عزیزم پیام داد کجایید ...

فهمیدم این دفعه هم ایشون زودتر رسیدن لبخند

نزدیکه جای قرار بودم که نگاهم رفت به سمت سر کوچه که عشقمو دیدم ...

عشقی که لبخند و مهربونیاشو با دنیا عوض نمیکنم ...

عشقی که بودنش تو قلبم ابدیه ...

عشقی که این چند روز دوری ازش خیلی سخت بود ...

خیلی سخت ...  اخملبخند

بعد از سلام و احوالپرسی و صحبت از همه چیز و همه جا وهمه کس و نگا های عاشقانه و پر از حرف ....

رفتیم سراغ خوراکی ها و کادوها ...

و اما کادو ها ...

کادوهای ولنتاینلبخند

کادوهایی که ساده بودنشون باعث قشنگ تر شدنشون شده بود ...

ممنون عزیزم ...

و اما خوراکی ها ...

خوراکی های اون روز شدن ناهار دو نفره ما ...

چقدر خوراکی گذاشتن تو دهن ...مو دوست دارم لبخند

الهی ...

............................... این قسمت به دلیل ناراحتی عشقم جای خالی میماندچشمک

ساعت 4 ونیم بود که تصمیم گرفتیم بریم ...

انقدر لحظات با تو بودن شیرین و قشنگه که از تو جدا شدن خیلی سخته ... اخم

لحظات با تو بودن انقدر زود میگذره که کلی حرفا و خوراکی هامون یادمون میره و اما برعکس لحظات بی تو بودن ...

بگذریم ...

حرف زدیم و پاستیل خوردیم و خندیدیم ...

مسیر قدم زدن دو نفرمون این سری طولانی تر شد شاید به خاطر اینکه دلتنگی این سری بیشتر از قبل بو د ...

شاید به خاطر اینکه نیاز به پیش هم بودن این سری خیلی بیشتر بود ... اخملبخند

داشتیم به سمت تاکسی میرفتیم که پیشنهاد دادم بریم ع ج ،آخه دوست داشتم بیشتر کنار ...م باشم و ناراحتی رو که باعثش بودم رو جبران کنم ...

رفتیم بالا . چقدر خوب شد که رفتیم لبخند

خیلی خوش گذشت ...

با ... آسانسور بازی و خندیدن و ترسیدن و حلقه انتخاب کردن و مانتو پسندیدن و ... گذشت

آسانسوری که برای بار آخر سوار شدیم برعکس قبلی ها غم توش بود ...

شاید بگی چرا غم ... 

به خاطر چشمای تو ومن ...

چشمایی که لحظات آخر برعکس قبلی ها که توش شیطنت داد می زد این بار ...   اخم

بیخیال ...

سوار تاکسی شدیم و به سمت خونه راه افتادیم ...

مثل سری قبل نرسیده به کوچه خودمون پیاده شدیم و چند تا کوچه پیاده اومدیم ...

من میرفتم و ...م به دنبال من لبخند

آقا شما خجالت نمیکشی دنبال دختر مردم راه میافتید ...چشمکلبخند

برعکس سری قبل این بار چون مشغول صحبت با ... بودم نفهمیدم کی رسیدم خونه ...

و دوباره دوری و دلتنگی ...

به خاطر بودنت ممنون ...

به خاطر همه محبت ها و مهربو نیات ممنون ...

دوستت دارم ...

                                                                             خیلی ...

 

 

 

 

[ شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, ] [ 10:19 ] [ ... ]
[ ]