سلام
قبل از این که بیای روی نیمکت نشسته بودم و زل زده بودم به آسمون...
چقدر آسمون امروز قشنگتر از همیشه بود...
وقتی ماشین ها رد می شدن برای لحظه ای بهشون خیره می شدم تا ببینم اومدی یا نه،بعدش دوباره به آسمون نگاه می کردم...
حتی گل های قشنگ وسط میدون هم نتونستن منو از نگاه کردن به آسمون منع کنن چون با وجود تماشای گلها باز نگاهم میرفت سمت آسمون...
نیم ساعت منتظر شدم...
همون انتظار شیرین و لذت بخشی که خودت می دونی...
تو ذهنم داشتم باهات حرف میزدم که رسیدی...
البته من رفته بودم وسایل شیطنت رو فراهم کنم برای همین لحظه رسیدنت رو ندیدم...

وقتی نگاهم افتاد تو نگاهت با خودم گفتم...
خداروشکر...
خدارو شکر که دیدمت و تو دلم گفتم چقدردوستت دارم. کاش تو هم می دونستی چقدر دوستت دارم
البته می دونی ها، ولی کاش میشد بهت ثابت کنم چقدر دوستت دارم ولی چه طوری؟خودمم نمی دونم هنوز...
...من امروز اومدم کنارت و با هم قدم زدیم چقدر زیباتر و دوست داشتنی تر از همیشه بودی...
بی نظیر ترین ...دنیا
وقتی کنارم نشستی و باهام حرف زدی وقتی بهم با دستای قشنگت خوراکی دادی و وقتی تو چشمام زل میزدی و لبخند میزدی دلم رو با خودت تا آسمون می کشیدی
همون آسمونی که قبل از دیدار زل زده بودم بهش...
وقتی کادوهاتو بهم دادای خیلی خوشحال شدم می دونی چرا...؟
چون باز هم یه نشونه قشنگ و دوست داشتنی از ...م همراه خودم دارم به اضافه همه نشونه های قبلی که همیشه همراهم بوده و هست...
اثر دستای مهربونت رو خیلی دوست دارم و روزی نیست که به جای انگشتای قشنگت روی کادوها بوسه نزنم...
انگشتای ظریف و مهربونی که با هزاران هزار بوسه نمیشه حق لطافتش رو ادا کرد چه برسه به اینکه ساعت ها هم برای درست کردن وسایل هنری و کادوی من زحمت کشیده باشه...

من این هدایا رو لحظه ای از خودم دورنخواهم کرد و همیشه بانگاه کردن به اونا یه حس خوبی بهم دست میده...
نمی دونم چرا امروز اینقدر زود گذشت...
وقتی داشتیم با هم حرف می زدیم من بیشتر از اینکه به حرفای تو توجه کنم به صورتت زل زده بودم و داشتم با چشمات حرف می زدم...
خوشحالم که صاحب این چشمای قشنگ مهمون دائمیه قلب منه...
وقتی سوغاتی هاتو دادم و خوشحالیتو دیدم خیلی ذوق کردم چون خودت می دونی که این کادوها و سووغاتی ها بهونه است برای لبخند وگرنه به یاد تو باودن که ارزشش مادی نیست که بخواد با کادو و سوغاتی جبران بشه...
به یادتوبودن یعنی ضربان قلبت صدات بزنه و قلب من چقدر خوب صدات میزنه...
چقدر تند صدات میزنه وقتی کنارت نشستم و چه قدر با شوق میزنه وقتی باهام حرف میزنی...
قلبمو میگفتم...
قلبی که خونه ابدی توئه و واقعا هم عجب صاحب خونه خوبی پیدا کرده...
خوب و دوست داشتنی و زیبا و....................................................


هزاران هزار کلمه عاشقانه هم در وصفت بگم باز کمه...
وقتی میخواستم شیطنت کنم و تو می ترسیدی و حتی یه بار هم یه جیغ کوچولو زدی با خودم گفتم و عهد کردم
هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت نذارم خم به ابروهات بیاد چه برسه به اینکه بترسی چه شوخی و چه زبونم لال جدی...
...من
امروز هم زود گذشت...خوراکی هامونم زود تموم شد و حتی قدم زدنمون هم زودتر از همیشه تموم شد...
موقعی که سوار ماشین شدیم برای برگشت و وقتی پیاده شدیم من بازهم به آسمون زل میزدم و دنبالت میومدم...
حکمت این نگاه کردن به آسمون رو بلاخره تفسیر کردم...
تو بهترین و زیباترین نعمت خدایی که از آسمون برام فرستاده...

باید قدرتو بیشتر و بهتر بدونم...
باید عشقمو بیشتر و داغتر بهت ثابت کنم...
باید برای خوشبخت کردن و جلب رضایتت با کمک خدا بیشتر و جدی تر تلاش کنم...
و مطمئنم که می تونم...
یعنی خدا و خودت کمکم کی کنیدئ که بتونم...
لیاقت داشتن تو نصیب هر کسی نمیشده پس حالا که خدا این نعمت زیبا ودوست داشتنیشو بهم داداه باید حواسمو خوب جمع کنم...
امروز گذشت با همه لبخندها،دلتنگی ها،انتظارها،شیطنت ها و...
و من امیدوارتر از قبل دلم رو به امید روزی که دستای مهربونت رو در دستام بگیرم آروم می کنم....
دلی که تنگ شد بلافاصله بعد از اینکه پیچیدی توی کوچه و برای آخرین بار دیدمت...
مثل همیشه ازت ممنونم عزیزم...
تک ستاره قلب کوچیک من...
برات به پهنای جهان هستی و به بلندای آسمان ها آرزوی موفقیت و سلامتی و شادی دارم...
درسال جدید که درپیش رو داریم از خدا برات طول عمر،سلامتی وشادی و موفقیت روز افزون میخوام...
امیدوارم همیشه سایه مهربون رحمت و نعمتهای بی پایان خدا روی سرت باشه ودلت از همه غصه و غم ها دور باشه...
سال آینده رو برات سالی پر از لبخند عاشقانه و شادی ناب آرزو می کنم...
دوستت دارم عزیزم....



