دلم خیلی تنگ شده بود...
تنگ تر از همیشه...
البته گله ای ندارم چون باز هم این اعتراف قشنگ رو می کنم که دلتنگی برای تو رو هم دوست دارم...
امشب رو تو بهترین جای ذهنم حفظ می کنم چون واقعا حس روی آسمون بودن رو داشتم...
شایدم خواب بودم ولی حتی اگر خواب هم بوده باشه اینقدر شیرین بود که هنوز لذتش تمام و جودمو گرفته...
چقدر آروم بودم امشب...
چقدر سبک بودم...
تلافی این چند روز رو دراوردم انگار چون دلم حسابی ابری بود...
مرسی نازنینم...
مرسی که هستی و دلیل آرامشمی...
مرسی که سایه مهربونت رو سرمه ...
مرسی که دستای نازت رو مهمون دستام می کنی و نگاه دلنشینت رو وقف چشمام...
مرسی که احساس پاک و نابت رو بهم میچشونی و مرسی که مل خود خودمی....
نظرات شما عزیزان: